چكيده :
دراين پايان نامه تفاوت هاي شكاكان يعني كساني كه در امكان حصول علم و شناخت شك مي كردند را با شك روشي و دستوري دكارت مورد مقابله قرار داده است شكاكان كساني بودندكه با ديدن خطا و اشتباه در ادراكات حسي و استنتاجات عقلي نتيجه ممي گرفتند كه علم و حصول آن امكان پذير نيست . اما در شك دستور يدكارت هدف رسيدن به يقين بود دكارت ابتدا همه چيز را از دايره توجه خويش بيرون مي نهد و آن گاه به اين سوال كه آيا مي توان چيزي يافت كه نتوان در آن شك كرد پاسخ مثبت مي دهد. بنابراين شك اوجنبه روشي داشت كه تاثير بسزايي در تفكر بعد از خود به جاي گذاشت ، به عنوان مثال شك روشي او مقدمه فلسفه انتقادي كانت قرار گرفت . گذشته از اين سوالاتي كه دكارت عنواكن كرد از قبيل اين كه چه مي دانم امكان شكاكيت وجود دارداين ها واقعا بحث انگيز بود گفتيم كه شك دستوري دكارت براي رسيدن به يقين بود. حتي دكارت وجود خدا را براي رسيدن به يقين مطرح كرد. لذا خدا در فلسفه دكارت شان معرفت شناختي دارد يعني دكارت خدا را فقط به خاطر رسيدن به يقين مطرح كرد لذا اثبات خدا در نظام فلسفي دكارت ضروري بود.
