كليدواژه :
آنومي , همبستگي اجتماعي , رنج , زهد فعال , دين , دوركيم , ماركس وبر , عقلاني شدن رنج , تئوديسه
چكيده فارسي :
این مقاله به دنبال بررسی مفهوم رنج نه به عنوان مفهومی سلبی و آزار دهنده (با ابعاد مختلف فیزیك، اجتماعی و روانی و...) بلكه به عنوان متغیری ایجابی است كه به عنوان یكی از جدی ترین مفاهیم در زندگی فردی و اجتماعی انسان، قادر به تاثیر گذاری بر حوزه كنش اجتماعی و هویت سازی است. اما چگونه می توان این دو بعد پارادوكسیكال رنج را در بستر مهم تعامل اجتماعی در كنار یكدیگر قرار داده و حتی آن را تئوریزه نمود؟ نویسنده به دنبال پاسخ دادن به این سئوال از منظر جامعه شناسی دین ماكس وبر و امیل دوركیم است. پس از كارل ماركس، از جمله اندیشمندانی كه به بررسی نقش رنج، به عنوان یك مفهوم اجتماعی در زندگی و كنش اجتماعی پرداخته اند، ماكس وبر است كه تلاش می كند در مطالعات جامعه شناختی خود، ارتباط بین رنج، نظام دینی و كنش اجتماعی را در ادیان جهانی مورد بررسی قرار دهد. از دید وبر، زمانی كه رنج در همنشینی با مفاهیم و آموزه های دینی، قدسی می شود، در واقع عقلانی شده و از همین رو قادر است یك نظام معنایی ایجاد كند كه به طور مستقیم بر حوزه كنش و عملكرد اجتماعی اثر گذار باشد چرا كه با قدسی شدن رنج، این مفهوم عقلانی شده، كاملا از وضعیت سلبی خارج شده و به كانالیزه كردن هویت و كنش اجتماعی می پردازد. وبر برای توضیح این فرایند، از مفهوم تئودیسه (عدل الهی) بهره می گیرد.دوركیم نیز با اذعان به وجود دینامیزم فرهنگی برای رنج، آن را در فقدان و آشفتگی معنایی تعریف می كند كه ایجاد وضعیت آنومی (و فقدان همبستگی اجتماعی ناشی از آن) آن را تشدید می كند.اما در عین حال قائل به وجود یك كاركرد پارادوكسیكال برای رنج است.از دید او زمانی كه مردم دچار رنج می شوند و یا حتی توسط خطری مورد تهدید قرار می گیرند، بسیار راغب تر هستند تا علائق متقابل جمعی و وفاداریهای جمعی و گروهی شان را بیان كرده و تقویت نمایند. دیدگاه او در ارتباط با تن دادن به خودكشی، نیز در همین راستاست.