بررسي تطبيقي هستي شناسي از منظر ابن سينا و كانت

این پژوهش با هدف مقایسه بررسی تطبیقی هستی شناسی از منظرابن سینا و كانت با استفاده از روش تحقیق كیفی انجام گرفت. فلسفههای مختلف در تاریخ علم هر كدام در تبیین مسائل هستی روشخاص دارند، تمامی روش های فلسفی گذشته با هم اختلافی دارند،نتایج پژوهش حاضر نشان داد كه دیدگاه ابن سینا هستی( وجود ) رادر كانون توجه فلسفی خویش واساسی ترین عنصرتفكر خود قرار میداد و تمایز ماهیت و وجود، در ذهن و خارج را چونان اصل بنیادیمباحث خویش در نظر گرفت. در فلسفه او تقسیم واقعیت بهواجب (واقعیتی كه وجود صرف و هستی محض و غیر ماهوی و افاضهكننده وجود به ممكن است)و ممكن (كه وجودش وابسته به واجباست) نقش كلیدی ایفا می كند و در دیدگاه كانت در شناختهستی، رویكردی صرفاً عقلانی دارد. به عقیده وی، فلسفه نمی تواندما را به كنه وجود رهنمون باشد؛ از این رو باید حدود عقل را معلومكرد تا بدانیم كه چه می توان دانست و تا كجا می توان به یقینرسید. با توجه به نتایج می توان به این استنباط رسید كه در دیدگاهابن سینا هستی را خارج از ذهن انسان تصور می نماید و در دیدگاهكانت مفهوم وجود حقیقت خارجی ندارد، بلكه از مقولات دوازده گانهفاهمه است؛ یعنی سابژكتیو است.