چكيده فارسي :
شاعر مشرق اقبال شاعري انسان گرا است . حق اينست كه انسان شاهكاري است از آفريدگار . اقبال در اين مورد عرفان و آگاهي كامل دارد و بر اساس چنين قانون قدرت بن مايه هاي شعري خود را درست ميكند و موضوعات گوناگون را بحث كرده است . مقاله مشتمل است برچهار عنوان زير :
۱. دين نظام زندگي است . خداوند متعال انسان را عقل و اختيار داده است و نمايندگيش در دست او است . پس نماينده خدا بايد شخصيت خود را در آيينه آفريدگار ببيند او طوطي پس آيينه نيست كه تحت جبر تكويني باشد بايد توسن عقل را مهميز و ترمز هوس را پا لگد كند .افكار اقبال ، در اين زمينه مورد بحث است.
۲. حكومت خود كامه و شاهنشاهي خواه و ناخواه داراي ظلم و ستم و بردگي ميليون ها نفر و جنگ هاي مهيب وعلت نابرابري و شكنجه است . اقبال اين نوع حكومت را رد كرده است.
۳. جمهوريت (دموكراسي) و نظام اشتراكيت : از ديد اقبال دموكراسي و اشتراكيت وظيفه روشنفكران نيست ديوي است كه آزاد شده و مردم را مي آزارد.
۴ . وطن گرايي وطن برايش بسيار عزيز است البته حب الوطن نبايد فقط پرستار باشد ، بايد وطن را چنان بپروراند كه براي همه مامن باشد و از امتيازات رنگ ونسل و ملت آزاد مسكن انسانها باشد.
پايان : در پايان بگويم كه اقبال در زماني مي زيست كه حكومت هاي استعماري در سراسر جهان انتشار يافته و خفقان به وجود آورده بودند و انسان در عالم خود فراموشي فقط مفاد شخصي را مي ديد اقبال عليه آن قد علم كرده و ارزش انساني را نشان داده است.