شماره ركورد كنفرانس :
3797
عنوان مقاله :
بررسي زبان شناختي عناصر انسجام متن در زبان فارسي از ديدگاه تحليل كلام « موردكاوي مثنوي معنوي و غزليّات شمس »
پديدآورندگان :
محجوب فرشته f.mahjoub1354@yahoo.com استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور
كليدواژه :
استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور
عنوان كنفرانس :
دوازدهمين همايش بين المللي انجمن ترويج زبان و ادبيات فارسي ايران
چكيده فارسي :
آنچه متن را يك پارچه مي كند و از نوشته هاي پراكنده متمايز مي سازد انسجام است. انسجام متن حاصل روابط جمله ها با يكديگر است و مفهومي است كه به اتّصال جملات اشاره دارد. اين اتّصال زماني رخ مي دهد كه يك عامل در بخشي از سخن به عاملي در بخش ديگر پيوسته باشد. در اين حالت رابطة انسجامي به وجود مي آيد و متن شكل خواهد گرفت. در شعر نيز پيام شاعرانه به كمك ادراك انسجام دروني شعر و ارتباط عناصر ادبي آن با يكديگر عينيت مييابد. بر اساس زبان شناسان نظريه پردازي همچون هاليدي، عناصر انسجام متن به سه دستة « دستوري، واژگاني و پيوندي » تقسيم مي شود كه هر كدام شامل چند زيرمجموعه است.
جستار حاضر به تحليل زبان مولانا در مثنوي معنوي و غزليات شمس بر اساس شاخص هاي انسجام زبان خواهد پرداخت. از استنتاج حاصل از اين امر و بر اساس تحليل داده هاي مستخرج، مي توان دريافت با آنكه زبان مولانا از پيوستگي خاصي برخوردار است با اين وجود اين انسجام در مثنوي و ديوان شمس به روش هاي متفاوتي ايجاد شده است.
شاخص ترين گونة انسجام در غزليات شمس « تكرار » است. اين تكرار گاه بدون اشارة مستقيم و تنها با تكرار واژه هايي با يك مؤلفة معنايي مشترك باعث آفرينش تصوير مي شود و گاه با كاربرد واژه هاي متضاد، واژه هاي فراگير يا عناصردستوري يا با استمرار خطي مبتدا باعث يكپارچگي و وحدت مفهومي كلام مي گردد. در بسياري از غزل ها نيز ابيات با يك واژه آغاز مي شود و اين بافت ارگانيك با تكرار واژة مذكور در آغاز ابيات سبب انسجام مي شود زيرا مبتدا يا آغازة ابيات يكسان است. پس از « تكرار »؛ « جايگزيني » از عناصر شاخصي است كه در محور عمودي غالب غزليات شمس ديده مي شود.
در مقابل به دليل آنكه مثنوي يك متن تعليمي و روايي است كه به شيوة حكايت در حكايت تنظيم شده، مانند بيشتر متون همسان، يكسان بودن مبتدا يا آغازه در سراسر روايت، نوعي پيوستگي ايجاد مي كندكه سبب مي شود ذهن خواننده با متن درگير باشد. در مثنوي پيوستگي كه از نوع تداعي معاني باشد نمودي در ظاهر متن ندارد و كمتر به چشم مي آيد. ارتباط هر روايت با روايت بعدي، بيشتر ذهني است و از اين رو كمتر مي توان ارتباط هر روايت با روايت ديگر را دريافت. از نظر گونه هاي فراواني عوامل انسجام در مثنوي، نخست انسجام واژگاني و سپس تداعي معاني و تمثيل و پس از آن پيوند است.