بررسي سفر قهرمان در حماسه ي گيل گمش با تاكيد بر نظريه كريستوفر وگلر

هدف اصلي اين نوشتار، بررسي و تطبيق حماسه¬ي گيل¬گمش با نظريه¬ي سفرِ قهرمانِ كريستوفر وُگلر است. وُگلر، با بهره گرفتن از نظريه¬ي تك اسطوره¬ي كمبل، ساختار سفرِ قهرمان را از هفده مرحله به دوازده مرحله تغيير داد. الگوي سفرِ قهرمان، جهانشمول است و در هر عصر فرهنگي رخ مي¬دهد. از اين الگو مي¬توان براي تحليل و تفسير متون ادبي و آشكار ساختن مفاهيم و ظرايف پنهان در متن سود جُست. هم¬چنين، با نگرش اسطوره¬اي به سفر قهرمانانه¬ي گيل¬گمش كه در جست¬وجوي راز جاودانگي و ناميرايي است، به وضوح مي¬توان مرگ انديشي را در اين حماسه ديد. تلاش خستگي¬ناپذير او براي رسيدن به اكسير جاودانگي، ماجراي سفر را رقم مي¬زند. او در اين مسير، با كهن¬الگوها و صورت¬هاي مثالي مواجه مي¬شود و در هر مرحله، با آزمون¬هاي مختلف، پالايش مي¬شود. رمز گشايي نمادهاي موجود در حماسه، قابليت گسترده¬تر شدن مفهوم را فراهم مي¬آورد و بر زيبايي اثر مي¬افزايد. از ديگر مواردي كه بايد به آن اشاره كرد، تغيير آرام و تدريجي شخصيت گيل¬گمش است كه در رَوَند روايت و مراحل سفر رخ مي¬دهد. گذر او از خودكامگي و غرور و رسيدن به خِرد، حكمت و تواضع آشكار است. رنج او را صيقل مي¬دهد و تحمل دشواري¬ها در طول سفر، او را فراتر از منيّت¬هاي خود مي¬برد و تسليم در برابر تقديرِ گريزناپذير به او مي¬آموزد كه كردار خويش را تغيير دهد و از وجوه پنهان درونش بهره¬مند گردد. اين حماسه با نظريه¬ي سفر قهرمان وُگلر به درستي منطبق است. اين پژوهش جزء تحقيقات توصيفي و تحليلي مي¬باشد و از نظر هدف، در گروه تحقيقات نظري قرار دارد.