بررسي هويت هاي سركوب شده در دو داستان كوتاه از صادق هدايت

ادبيات را مي توان به عنوان آينۀ تمام نماي يك جامعه معرفي كرد به اين معنا كه منعكس كنندۀ نوع زندگي و اعمال افراد، كنش هاي اجتماعي و رخدادهاي فرهنگي-سياسي مي باشد. از جمله ويژگي هايي كه زندگي در دنياي مدرن زمينه ساز آن شد، شكل گيري هويت هاي فرا گير بر مبناي تعريف نويني از حقوق بشر بود. صادق هدايت از نويسندگان مطرح و پيشرو مدرنيته است. وي آثار خود را با الهام گرفتن از تحولات دنياي مدرن به نگارش درآورد و با آگاهي از روابط اجتماعي و انساني در جوامع فرا ملي، به نقد اجتماعي عصر خود پرداخت و ايران را كه در برزخي از مدرنيته و سنت دست و پا ميزد به چالش كشيد. از جمله مضاميني كه در آثارش از حضوري مطلق برخوردارند؛ ترسيم سركوب شدن هويت ها، تبيين آسيب هاي اجتماعي، انحطاط اخلاقي و در نهايت سرنوشت بشر مي باشد. به منظور شناخت علل سركوب شدن هويت هاي انساني در بستر جامعه دو داستان كوتاه او به نام هاي سگ ولگرد و زني كه مردش را گم كرد كه در زمينۀ مورد نظر تحقيق از جامعيت بيشتري برخوردارند مورد بررسي و تحليل واقع مي شوند.