شماره ركورد كنفرانس :
3912
عنوان مقاله :
بلاغت خاموشي مولوي
پديدآورندگان :
قوامي بدريه badriqavami@gmail.com استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج , آذرنوا ليدا lidaazarnava@yahoo.com دانش آموخته ي دكتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه خوارزمي
كليدواژه :
مولوي , غزليات شمس , خاموشي , بلاغت , زبان.
عنوان كنفرانس :
سومين همايش ملي متن پژوهي ادبي
چكيده فارسي :
خاموشي يكي از مفاهيم پربسامد غزل هاي مولوي است؛ اين خاموشي در عين گفتار از مصاديق پارادوكسي اين غزل ها است. تأكيد بر خاموشي در ديوان شمس فراتر از تخلّص شمردن آن است؛ زيرا نه تنها در بيت هاي پاياني، بلكه گاهي در ابتدا و يا ميانه ي غزلها نيز مفهوم خاموشي با الفاظ و تعبيرات مشابه آن آمده است. خاموشي از پايه هاي اصلي جهان-بيني مولوي است، مولوي خود را در تصرّف معشوق مي داند، پس خاموشي نه از مولوي بلكه از معشوق است؛ از سويي ديگر، از ديد مولانا زبان نمي تواند مفاهيم مورد نظر وي را به گفتار درآورد، زيرا تجربه ي عرفاني بيان ناپذير است؛ مولوي زماني كه از اين تجارب سخن مي-گويد، به ناتواني زبان اقرار مي كند و لفظ را نسبت به معني «نارسان» مي داند. در مقاله ي حاضر پس از تحليل آراء پژوهشگران، زيبايي كلام مولوي در خاموشي بررسي شده است. مولوي براي بيان مفهوم خاموشي از تمام سطوح زبان بهره مي گيرد؛ وي علاوه بر كلمات «خاموش» يا «خمش» گاهي از كلماتي مانند «خاموشه»، «خموشانه» و يا از تركيباتي مانند «دام خامشان»، «سغراق خاموشان»، «باده ي خامشانه»، «خاموش گويا» و «ناطق اخرس» و گاهي از عبارات فعلي «از منطق طهارت كردن»، «به كعبه خامشان رفتن» و «سر حديث نخاراندن» استفاده كرده است. بسامد تركيبات كنايي در اين ميان از تعابير ديگر بيشتر است.