شماره ركورد كنفرانس :
4039
عنوان مقاله :
بررسي استعاره مفهومي مرگ در آثار مجيد زماني اصل
پديدآورندگان :
صادقي تحصيلي طاهره sadeghi.tahsili@yahoo.com استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه لرستان , كاظمي داود رضا dk1325@iran.ir / dk6111325@gmail.com دانشجوي كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه لرستان
كليدواژه :
استعارۀ مفهومي , شعر , زماني اصل , مرگ.
عنوان كنفرانس :
پنجمين همايش ملي متن پژوهي ادبي سبك شناسي، بلاغت، نقد ادبي
چكيده فارسي :
مجيد زمانياصل شاعر و مترجم معاصركه بيش از هفت دفتر شعر دارد. شعر او بافت و فضايي استعاري دارد.يكي از پربسامدترين مفاهيم استعاري شعر او، مرگ انديشي و به كارگيري اوصاف، عبارتها و مشتقات همسو و همسان با آن است.مفهوم انتزاعي مرگ و تلاش براي تبيين آن از يك سو و ناتواني از درك حقيقت آن، از ديگر سو، شاعر را به وادي استعارههاي مفهومي كشانده است به گونهاي كه با خلق مجموعهاي از تناظرهاي هستي شناختي كه از طريق مصاديق عيني و قابل حس، اتفاق ميافتد. مفهوم مرگ را تجسم و تعين ميبخشد. در بررسي استعارههاي مفهومي مرگ در آثار زمانياصل و بر اساس ديدگاههاي ليكاف و جانسون درمييابيم كه استعارۀ مفهومي مرگ در سرودههاي زماني اصل با نگاشت «مرگ يك انسان است»كه نگاشتي هستيشناختي است شكل ميگيرد و از دو الگوي مشخص و پربسامد پيروي ميكند:
1- الگوي مرگ مانندشخصي ناشناس وناآشنا كه در تمام زندگي همنفس و همراه ماست.
2- الگوي مرگ مانند شخصي ناشناس ولي با نشانههاي آشنا كه در برابر هر كسي با هيأتي به اقتضاي حال او ظاهر ميشود.
شاعر- در اين الگوها- با بسط استعارههاي قراردادي و عادي، موفق به خلق استعارههاي مفهومي، نو و بديع ميشود.