فلسفه ورزي در گستره فلسفه تعليم و تربيت به مثابه تمركز و توسع

در قلمرو تعلیم و تربیت به عنوان یك نهاد اجتماعی مدرن ما شاهد عرصه تقاطع دستاوردهاي معرفتی مختلفی هستیم كه هر یك بر زمینه هاي مختلفی استوارند و به تناسب 1992 )از وجود سه گونه معرفت در عرصه تعلیم و تربیت سخن می گوید:الف) علم تعلیم و تربیت ب) فلسفه تعلیم و تربیت ) سؤالاتی كه دارند اهداف متفاوتی را دنبال می كنند.برزینكا 2 ج) دانش عملی تعلیم و تربیت.از منظر پدیدارشناختی 3 سه ساختار وجود دارد كه همواره در تحلیل هاي پدیدار شناختی به كار بسته می شود: ساختار اجزاء و كل ب) ساختار اینهمانی 4 در چندگانگی ج) ساختار حضور و غیاب.(ساكالوفسكی/ قربانی 13849 ) از سوي دیگر كلارك( 2005 ) مدعی است كه تعلیم و تربیت اساساً موضوعی مبتنی بر ارزش است و با در نظر داشتن برخی از ملاك هاي ارزشی است كه همواره از یك نوع تعلیم و تربیت سخن گفته می شود كه به نوعی یادآور این سخن پیترز 5 است كه اساسا تعلیم و تربیت متضمن امري تجویزي 6 است(پیترز، 1966 ) حال با در نظر داشتن این مقدمات كه عرصه تعلیم وتربیت عرصه متنوعی از وجود معرفت هاي مختلف است كه از یك طرف قابل فروكاستن نیستند و از طرف دیگر در نهاد تعلیم وتربیت در پیوند با هم عمل می كنند.پرسش مهمی كه می توان طرح كرد این است كه روش هاي پژوهش مرتبط به هریك از قلمروهاي معرفتی كه نهایتا به هم در نهاد تعلیم وتربیت پیوند می خورند چیست و با در نظر داشتن تمركز و توسع (به بیان پدیدارشناختی) به عنوان محور عملِ پژوهشی در ساختار پدیدارها (برخورداري و باقري، 1391 )از منظر پدیدارشناختی فلسفه تعلیم و تربیت چگونه می تواند روابط میان عرصه هاي مختلف معرفتی در تعلیم وتربیت را به هم پیوند دهد