چكيده فارسي :
معناي زندگي از جديترين و مبناييترين پرسشهايي است كه سابقهاي چندين هزار ساله دارد و به تاملات فيلسوفانه مدرن و پسامدرن محدود نميشود؛ بلكه در آثار فكري فلاسفه مشهور يونان و همچنين ديدگاههاي حكماي اسلامي متقدم، ميتوان ردپاي اين پرسش را در لابهلاي انديشه هاي آنان پيدا نمود. لكن به دليل تحولات تاريخي و دگرگونيهايي كه در بنيانهاي فكري و معرفتي بشر پديد آمد، تامل در معنا و ماهيت زندگي در انديشههاي فلاسفه مدرن حضوري پررنگ يافت و جهت گيري تازهاي به خود گرفت، كه از مهمترين دلائل آن ميتوان به فجايع انساني و پيامدهاي ناگوار آن در دو جنگ جهاني، و همچنين بنبستهاي فكري و كمبودهاي روحي ناشي از سبك زندگي در دوران جديد اشاره نمود. پيرامون معناي زندگي تاكنون، تقريرها و روايت هاي مختلفي بيان شده است كه مي توان آنها را در سه حوزه «ارزشگرا»، «غايتگرا» و «كاركردگرا» دستهبندي كرد. اين حيطههاي سهگانه هركدام تبيين و تفسيري خاصي از زندگي معنادار ارائه ميكنند كه در نوع خود قابل توجه است. اگر رويكرد فلاسفه اسلامي و غربي را در اين باب با يكديگر مقايسه كنيم به دو تفاوت مهم و عمده در آثار آنان پي ميبريم. اولين تفاوت اينكه معناي زندگي نزد فلاسفه اسلامي ناظر به «كشف معنا»ست و نه «جعل معنا». در حالي كه ديدگاه فلاسفه غربي به خصوص پس از شكلگيري دنياي مدرن و تغيير نگرش از «ذهن گرايي» به «عين گرايي»، مبتني بر معناسازي و اصالت دادن به پديدارها و نمودهاي ذهني است. تفاوت دوم اين كه فلاسفه اسلامي، معناي زندگي را در پرتو رويكرد غايت گرايانه مورد تحليل قرار ميدادند و اين درحالي است كه در فلسفههاي جديد، نگاه غايت گرايانه تقريباً به حاشيه رانده شد و در عوض، رويكردهاي جايگزين مورد استفاده قرار گرفت. اين تمايز واضح و آشكار در خطوط فكري فلاسفه اسلامي و غربي به خوبي بيانگر، نگرش هاي متفاوت و گاه متضادي است كه در بسته هاي تفسيري آنان از پديده زندگي و معناي مترتب بر آن، به چشم ميخورد. جلال الدين محمد رومي ملقب به مولوي به عنوان عارفي مسلمان در ادامه سنت فكري انديشمندان اسلامي، افقهاي تازهاي را در باب مسئله معنا و به طور خاص معناي زندگي گشوده و نوآوريهايي را پديد آورده است. با تحليل و بررسي انديشه اين حكيم كم نظير ميتوان رويكرد خاصي به زندگي با عنوان «وجود گرا» را استنباط نمود كه نسبت به حيطههاي سه گانه فوق، وسعت و جامعيت بيشتري دارد. از سوي ديگر در آموزه هاي مولانا، مولفه هايي مورد تاكيد قرار ميگيرد كه هر كدام سهم تعيين كنندهاي در معنادار كردن زندگي انسان ايفا ميكنند. آن چه در اين مقاله به آن خواهيم پرداخت تبيين دقيق رويكرد وجودگرايي و ارتباط آن با معناي زندگي و همچنين تبيين موشكافانه مولفههاي حاكم بر زندگي معنادار در انديشه ماندگار مولاناست.