تحليل ساختار روايي داستان حضرت سليمان و ملكه سبا بر پايه الگوي روايي گريماس

ساختارگرايي در مطالعـه متـون و ادبيـات داسـتاني در صـدد كشـف زبـان روايـت و نظـام حـاكم بـر سـاختار مـتن است. گريماس در باب روايت الگويي ارايه مـي دهـد كـه مـي تـوان سـاختار يـك روايـت را بـا نظريـه روايـت شناسـي وي مورد بررسي و تحليل قرار داد. پژوهش حاضر در پي آن اسـت كـه بـه بررسـي سـاختار روايـي داسـتان حضـرت سـليمان(ع) از منظـر الگـوي روايي گريمـاس بپـردازد در ايـن راسـتا در پـي پاسـخ دادن بـه ايـن سـؤال كـه آيـا تطـابقي بـين سـاختار داسـتان حضرت سـليمان(ع) و ملكـه سـبا بـا الگـوي گريمـاس وجـود دارد يـا خيـر؟ ايـن فرضـيه مطـرح اسـت كـه نظريـه گريماس در بررسي داسـتان هـاي قرآنـي كارآمـد مـي باشـد و الگـوي كـنش و زنجيـره هـا و گـزاره هـاي روايـي ايـن داستان ها كاملا با الگوي گريماس منطبق مي باشند. هــدف ايــن پــژوهش شناســاندن نظريــه گريمــاس و بررســي ميــزان انطبــاق داســتان قرآنــي حضــرت سـليمان(ع) بـا آن و تحليـل سـاختار ايـن داسـتان بـر پايـه ايـن نظريـه اسـت. روش تحقيـق توصـيفي و تحليلـي است و نشان مي دهد كه ساختار روايي اين داستان با نظريه مذكور منطبق است.