نقش فرهنگ در عرصه سياست و روابط بين الملل

مفهوم سياست بدست آوردن قدرت و حفظ و توسعه و گسترش آن است به عبارت ديگر دانش سياست در بر گيرنده همه انديشه هايي است كه با قدرت ارتباط دارند و انديشمندان همواره درباره تأثيرات آن بر فرهنگ ونيز تأثير اجتناب ناپذيري كه فرهنگ ها بر ماهيت نظام هاي سياسي و زندگي سياسي افراد جامعه دارند گفت وگو كرده اند. آنچه امروزه بيش از همه توجه انديشمندان و شخصيت هاي سياسي را جلب كرده است، نقش فرهنگ در عرصه سياست خارجي و روابط بين الملل است. اين مقاله به دنبال مطالعه و ارزيابي نقش فرهنگ در سياست خارجي است؛ از اين رو با رويكردي تحليلي- توصيفي و با روش تحليل سياسي به بررسي اين نقش مهم مي پردازد. در اين راستا مهم ترين رويكرد ها در خصوص نقش فرهنگ در روابط بين الملل، يعني «نفي نقش و جايگاه فرهنگ در معادلات بين المللي»، «نقش دست دوم فرهنگ در عرصه بين المللي» و «نقش تعيين كننده فرهنگ در مناسبات بين المللي» را نقد وبرسي مي كنيم. يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد كه فرهنگ نقش اصلي و تعيين كننده اي در مناسبات بين المللي دارد و امروزه اين رويكرد در نهان وآشكار داراي كار آمدي بيشتري بوده و طرفداران فراواني دارد. از ديد انديشمندن اسلامي نيز، فرهنگ در همه زمينه ها داراي برترين نقش است، اما شيوه تأثير گذاري در هر عصري با توجه به شرايط فرهنگي و عوامل هر دوره است.