كليدواژه :
معنا , معناشناسي شناختي , تجربه , بدن¬مندي شناخت , استعارۀ مفهومي , منطق تجربي , منطق عقلي , ظاهر , باطن , تدبر , منطق گفتمان قرآن.
چكيده فارسي :
هرمنوتيك با معني¬شناسي مرز فارق معيني دارد. يكي از اين تفاوت¬ها اين است كه هرمنوتيك با معنيشناسي سر سازگاري ندارد و به طور دائم در حال قالب¬شكني است و معتقد است متون معنا نداشته و مخاطب، در خوانش¬هاي خود به آن معنا مي¬دهد. در مقابل در علم معني¬شناسي، متون، معنادار بوده و بايد به دنبال سازوكار فهم آن بود. علم معني¬شناسي در ظرف زبان¬شناسي پديد آمده است و از اين رو اگر بخواهيم اصول فقه را نيز اصول زباني بدانيم؛ مي¬توان ادعا كرد علم معني¬شناسي از همان صدر اسلام بوده است.
از جمله نظريه¬هاي معني¬شناسي ميتوان به نظريه¬هاي زير اشاره نمود:
1. معني¬شناسي ساختارگرا؛
2. زبان¬شناسي و معناشناسي نقش¬گرا؛
3. معني¬شناسي قومي ــ فرهنگي؛
4. معني¬شناسي خردگرايانه؛
5. معني¬شناسي شناختي.
اساس ديدگاه ما در زبان اين است كه ساختار از معنا جدا نيست. معنا حاصل مفهومسازي شناخت-هايي است كه از تجربه برآمده¬اند. در پاسخ به اين سؤال كه آيا نظريۀ معني¬شناختي قرآني ابزاري كارآمد است كه مي¬تواند به بهترين وجه در خدمت قرآن باشد؛ با عبور از اين ديدگاه هاي معناشناسي مي¬توان به نظريهاي كامل و جامع در باب معناشناسي و كاركرد آن در آموزه¬هاي قرآني دست يافت.
مؤلف، ضمن بازخواني عناصر اصلي نظريه معناشناسي شناختي، به بررسي آن¬ها به ويژه از منظر فلسفه علمي ميپردازد و سپس توان و ظرفيت اين نظريه را در بازنمايي فرهنگ قرآن مجيد و عوالم معنايي آن ميسنجد.
به نظر مي¬رسد رويكردي كه بر فيزيكاليسم شناختي تأكيد دارد، براي فرهنگ قرآن كارآمد نيست. قرآن مراتب و ظواهر و بواطن دارد و اينگونه نيست كه نظريات فيزيكاليسم معنيشناسي بتوانند سخني در ارتباط با بواطن قرآن داشته باشند. هنجارهاي زباني در هر حد و اندازه¬اي كه باشند، در نهايت شرط لازم براي دست¬يابي به مقاصد قرآن هستند و شرط كافي نيستند.