شماره ركورد كنفرانس :
4778
عنوان مقاله :
بررسي تطبيقي ديدگا هاي روان شناسي و مولوي در خصوص انسان خودشكوفا
پديدآورندگان :
عبدالحسين زاده فريده دانش آموخته كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تبريز , پاشايي فخري كامران دانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تبريز.(نويسنده مسئول) , يانس ندا دكتري زبان و ادبيات فارسي- دانشگاه آزاد اسلامي- واحد تبريز
كليدواژه :
كمال , مولوي , خودشكوفايي , راجرز , مزلو
عنوان كنفرانس :
اولين همايش ملي ادبيات داستاني و ترجمه
چكيده فارسي :
در اين مقاله تفاوت ديدگاه ها در خصوص راه هاي رسيدن به خودشكوفايي، از ديدگاه سه مكتب انسان شناسي شرق و غرب، يكي مكتب جلال الدّين محمّد مولوي، عارف و انسان شناس قرن هفتم هجري قمري و دو مكتب ديگر، روان شناسي انسان گرايانه كارل راجرز و آبراهام مزلو، نظريه پردازان خودشكوفايي و روان شناسان قرن بيستم آمريكا مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. در اين پژوهش، به تفاوت هاي راهبردي ميان انديشه هاي مولوي، اين انسان گراي معنوي نگر و انسان گرايان غربي، كه انديشه منداني تجربي نگر هستند پرداخته شده است. اين موضوع روشن گرديد كه مولوي قرن ها قبل از انسان گرايان غربي، راه كارهايي در مورد كمال انساني ارائه داده بود كه بسيار فراتر از ديدگاه هاي اين انسان گرايان است. تفاوت ديدگاه هاي آنان در خصوص راه-هاي كمال، انتخاب دوست، وحدت جوهري اديان، قطب بودن انسان كامل، و چگونگي رسيدن به آرامش دروني است. مولفه هاي مولوي براي انسان خودشكوفا، معنوي نگر بودن، ترك (من)، و عقل شرقي، است و مولفه هاي روان شناسان غربي، تجربي نگر بودن، فناي (من)، و عقل غربي است. رسيدن به نور خدايي، نقطه پايان خودشكوفايي از منظر مولاناست. جايي كه خيال پردازي هم نمي تواند به تجسّم آن موفّق شود.