چكيده فارسي :
چكيده در اين مقاله، من دو بحث محوري هايدگر در رابطه با آموزش را باز ميكنم: اول تفوق تفكر تئوريك و مفهومي بر حيات فلسفه غرب. و دوم: تبديل رابطه معلم و شاگرد به رابطه «سوبژه» (subject)و «ابژه»(object). براي روشن كردن اهميت آموزشي ديدگاه هايدگر، بحث ايشان درباره تفوق انسان مدارانه «سوبژه» (subject)و «سوبژكتيويتي» (subjectivity)را باز ميكنم. اولين اثر مخرب اين روش ديدن جهان بر آموزش اينست كه به جاي «يگانگي» و «حيرت» از بودن-در-عالم (Being-in-the-World) به عنوان يك كل، دانشجو در حيرت از سيستم مفهومي و تئوريهاي مختلف است كه در حقيقت دست دوم و مشتق (derivative) از اين حيرت سرآغازين (primordial) كل گرايانه (holistic, as a whole) هستند. سپس روشن ميكنم كه تفكر تسلط گرايانه ديدن عالم به عنوان تقابل سوبژه يا فاعل، و عالم به عنوان جمع جبري اشياء، ابژه، يا مفعول عملاً به آن منجر ميشود كه شاگرد نيز به عنوان عنصر منفعل آموزشي ديده شود كه بايد مانند قالبي از طرف معلم شكل بگيرد—حتي اگر و بخصوص وقتي كه به او القاء ميشود كه او فاعل شناسايي در مقابل دنيا به عنوان مفعول و ابژه است و اينكه خرد او خود-آيين(autonomous)است.