شماره ركورد كنفرانس :
4793
عنوان مقاله :
بررسي مفهوم ابرروح در آثار امرسون و مولانا جلال الدين بلخي
پديدآورندگان :
عرفاني نمين ژاله Zh.erfaninamin@gmail.com دانشجوي دكتري زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه محقق اردبيلي , نوين حسين Drnovinh92@gmail دانشيار دانشگاه محقق اردبيلي، استاد راهنما , آرين علي Ali-arian2005@yahoo.com استاد يار دانشگاه شهيدمدني آذربايجان، تبريز، استاد مشاور , صلاحي عسگر A_salahi@uma.ac.ir استاد يار دانشگاه محقق اردبيلي، دانشكده ادبيات و علوم انساني
كليدواژه :
ابرروح , امرسون , مولانا
عنوان كنفرانس :
نخستين همايش ملي تحقيقات ادبي
چكيده فارسي :
ذات يگانه، كامل، آگاه و بي كراني در پس همهء پديده هاي جهان است. اين سوي هستي، جهان محدود و پر از تضاد و تغيير، و آن سوي، بي كرانگي و روح جهان (ابرروح) است. امرسون و مولانا در شناخت خود از هستي، حقيقت و انسان با يكديگر اشتراكاتي دارند و از مفاهيم و بن مايه هاي عرفاني همسو بهره مند شده اند. اين همسويي ها مي تواند حاصل نوعي وحدت در نظام فكري انسان ها در انديشه هاي اشراقي، يا نتيجه ي گرته برداري از آراي متفكران شرق به خصوص عارفان شاعر ايران، چون حافظ و مولوي از سوي امرسون باشد؛ زيرا امرسون در نوشته ها و خطابه هايش بارها اقرار كرده است كه آثار آنها را خوانده و بهره مند شده است. با اينكه در پيمودن مسير تحول و رهايي انسان، نگرش و معرفت شناختي مفاهيم تعالي گرايانه در حوزه ي انديشه ي آنها همساني و همسويي ديده مي شود و علي رغم هستي شناسي مشترك در چينش و حاصل آن معرفت، تفاوت هايي ديده مي شود كه بايد به نتايج ناهمگون آنها نيز اشاره نمود. در اين مورد از معرفت شناسي مولانا بايد براي عشق سهم فراواني قايل باشيم عشق موجب اتحاد است. از نظرمولانا اين بيكران مطلق (خدا) از عالم آفرينش متمايز است و ازلي و ابدي است؛ قبل از آفرينش بوده و پس از آن نيز خواهد بود؛ اما از نظر امرسون خدا و هستي از يكديگر جدا نيستند .خدا، يعني روح جهان، در طبيعت جاري است و بيرون از طبيعت نيست. طبيعت، بناي فلسفه ي امرسون است. از نظر او خدا بدون طبيعت و طبيعت بدون خدا نيست.