مغالطه‌‌هاي منطقي در نگارش كتاب تاريخ (3) پايۀ يازدهم

يكي از عمده‌‌‌‌ترين موانعي كه بر سر راه مورخان و تاريخ‌پژوهان در توليد معرفت تاريخي وجود دارد، دام چاله‌‌هايي است كه به‌طور عمده در قالب مغالطه‌‌هاي منطقي ظهور مي‌كنند تا نخست، مورخان و تاريخ‌پژوهان را از توليد معرفت صادق و موجه باز دارند و به‌دنبال آن، سيستم اطلاعات مخاطبان را مخدوش سازند. آيا در كتاب تاريخ سوم دبيرستان، مواردي از اين مغالطات يافت مي‌شود كه بتوانند موجد دو نقيصه مذكور شوند؟ شناخت و احصاي مغالطه‌‌هاي متعدد روش‌شناختي در كتاب ياد شده مي‌تواند از يك سو، به رفع اين نقيصه، و از سوي ديگر، به تصحيح نظام دانايي مخاطبان كمك كند و آنها را از استنتاج‌‌هاي ناصواب باز دارد. اين پژوهش مي‌كوشد تا ابتدا با ارائه تعريفي از مغالطه‌‌هاي رايج در منطق كاربردي، مصاديق به كار رفته در كتاب تاريخ سوم دبيرستان را نشان دهد و راه‌‌هاي برون رفت آن را بازنمايد.