تبيين مفهوم فلسفه حقوق و جايگاه آن در ميان فلسفه‌هاي مضاف و مباحث مطروحه در حوزه فلسفه و حقوق

شناخت مفهوم فلسفه حقوق هم از حيث واژه‌شناسي و هم تعيين حدود و دامنه مفهوم و تعيين مؤلفه‌هاي ساختاري آن نقش مهمي در روند شناخت ماهيت حقوق و درك نظريه‌هاي مطرح در اين حوزه دارد. به منظور شناخت ماهيت حقوق بايستي در ابتدا به تبيين مفهوم فلسفه حقوق و جايگاه آن در ميان فلسفه‌هاي مضاف و مباحث مطروحه در حوزه فلسفه و حقوق پرداخت.در اين ميان اينكه فلسفه چيست و چه اهدافي را دنبال مي كند و موضوع ان چيست ،خارج از موضوع اين مقاله قرار مي گيرد.وهمچنين است پاسخ به اين سوال كه فلسفه حقوق جزو فلسفه است يا حقوق در اين ميان فلسفه حقوق داراي موضوع و هدف مشخصي است و در پي پاسخ به سوالات معيني است كه در ذيل مي ايد . فلسفه حقوق در پي پاسخ به پرسش‌هايي است كه از چيستي و چرايي مي‌پرسند و همچنين بررسي مفاهيم بنياديني چون حق و تكليف ، اعتبار ، هنجار و مطالعه استدلال حقوقي است. تأمل و تدقيق راجع راجع به چيستي و چرايي، دقت و وسواس علمي بيشتري را مي‌طلبد كه عليرغم وجود هنجارهاي لازم الاجرا، منشأ و آبشخور اين هنجارها كجاست و از چه چيزي نشأت مي‌گيرد؟ و آيا زور و الزام جزء مقومات هنجاري حقوقي است؟ همچنين بررسي پديده‌هاي حقوقي كه كوشش مي‌كند راه‌حل‌هاي حقوقي را مورد تحليل كلي قرار دهد. به عبارت ديگر ديدگاه نظري كلي نسبت به موضوعات است و اين موضوع وجه مميزه فلسفه حقوق و جامعه شناختي است زيرا جامعه شناختي نسبت به موضوعات جزءي و كاربردي است. نكته اي كه حايز اهميت است اين است كه كساني كه به مطالعه حقوق مي پردازند لزوما از مباني ان آگاهي ندارند و حقوق را به عنوان وضع پيشيني مي پذيرند اما واضح است كه مطالعه حقوق وشناخت مباني آن متمايز از يكديكر محسوب مي شوند.