شماره ركورد كنفرانس :
5309
عنوان مقاله :
تحليل ساختار روايت اسكندر در روضه الصفا بر اساس نظريۀ كلود برمون
پديدآورندگان :
سام خانياني علي اكبر دانشگاه بيرجند , رضاپور تلخابي نسرين دانشگاه بيرجند
كليدواژه :
روايت شناسي ساختارگرا , نظريۀ كلود برمون , پيرفت روايت , روضه الصفا ميرخواند , ذكر اسكندر , ساختار روايات تاريخي.
عنوان كنفرانس :
هجدهمين همايش بين المللي انجمن ترويج زبان و ادب فارسي
چكيده فارسي :
ساختارشناسي روايتهاي ادبي و تاريخي از مهمترين روشهاي متن شناسي است كه به جاي پرداختن به جزئيات بر قواعد و ساختار توليد متن تمركزمي نمايد. پژوهش حاضر به بررسي«ذكر اسكندر رومي» در كتاب روضه الصفا اثر ميرخواند ميپردازد و از ديدگاه روايت شناسي ساختارگرا به موضوع مي پردازد. نگارندگان در اين بررسي در پي پاسخ به اين پرسش هستند كه آيا ساختار اين متن روايي را ميتوان با نظريۀ ساختارگرايي برمون بررسي و تجزيه و تحليل نمود؟ بدين منظور بويژه نظريات كلود برمون، ناقد ساختارگراي فرانسوي، اساس پژوهش قرار گرفته است. با تحليل انجام شده، مشخص شد اين داستان با الگوي برمون همخوان است و «ذكر اسكندر رومي» مطابق الگوي روايي برمون از يك پيرفت اصلي بزرگ و يبيست پيرفت فرعي تشكيل شده است و آن پيرفتها نيز به مراتب از پيرفتهاي فرعي تر و فرعي تر تشكيل شده است كه در ذيل پيرفت كلي قرار مي گيرند. همچنين توالي هاي سه گانۀ يك پيرفت يعني امكان، فرآيند و پيامد در پيرفت هاي اين روايت مشاهده شد. نيز نظريۀ پراپ مبني بر مرحلۀ تعادل، ايجاد تنش و به هم خوردن تعادل و بازگشت تعادل در اين پيرفتها ديدهمي شود. همچنين مي توانگفت كه ساختار روايي روضه الصفا در اين كتاب تاريخ داستانواره نمونه اي از ساختار قصه هاي تقديرگراي ايراني است. در اين قصه ها مطابق الگوي برمون شخصيت ها در دو دستۀ كنشگر و كنش-پذير قرار مي گيرند قهرمان داستان( اسكندر) در ابتدا كنش پذير است و در مرحلۀ دوم كنشگر مي شود و در پايان مجدداَكنش پذير مي شود. همچنين در اين روايت زمان روايي از منظر توالي رويدادها عمدتا وضعيت خطي و طولي دارد كه ويژگي روايتهاي تاريخي است.