سير تطور مسئله " معناي زندگي"

طبق نظر غالب اندیشمندان، پرسش از معنای زندگی سؤال از چرایی زندگی محسوب میشود از اینرو اصولا قلمرو و حیطه طرح این پرسش باید به حوزه الهیات و علوم متافیزیك اختصاص یابد. چراكه بر مبنای تفكر مدرن پاسخ به چرایی پدیدهها از حیطه علم تجربی خارج است. باتوجه به این مطلب، میتوان گفت كه مهمترین عامل پیدایش مسئله معنای زندگی در بین اندیشمندان غربی، عدم مرجعیت دین و علوم متافیزیك در پاسخگویی به ابهامات بشر امروزی درباره ابعاد مختلف حقیقت زندگی میباشد. اصل طرح این مسئله به شكل یك مقوله هنجاری مربوط به قرن بیستم میباشد؛ زمانی كه جوامع غربی بنابر دلایلی با فقدان مرجعیت متقنی بر یافتن پاسخ به این پرسش مواجه شدند، در قالبها و حیطههای مختلف اعم از تجربی و غیرتجربی به نظریهپردازی پرداختند تا اینكه درقرن بیستم فیلسوفان تحلیلی این مسئله را با شیوهای متفاوت در قالب یك مقوله هنجاری مستقل و تحت عنوان خاص معنای زندگی طرح نمودند.