چكيده فارسي :
اين داستان روايت دختري تنبل است كه پسر همسايه با آگاهي به تنبل بودن آن با وي ازدواج مي كند و بعد از چند مدتي متوجه مي شود كه زندگي به اين روال نمي گذرد و بايد چاره اي بينديشد. بنابراين با توجه به قولي كه به پدر دختر داده بود نمي خواست از راه دعوا و كتك كاري دختر را وادار به انجام كارهاي خانه بكند. با دوست صميمي و برادرخوانده خود مشورت مي كند و وي جهت يادرآوري كارهاي خانه به دختر، با كتك زدن گربه به وي مي فهماند كه بايد كارهاي خانه را انجام دهد هر چند بعد از دو روز دختر ترسيده مي شود و براي يك روز غذا و كارهاي خانه را انجام مي دهد اما دوباره ....