عنوان مقاله :
مفهوم نظم، كريستوفر الكساندر و علم جديد
پديد آورندگان :
سيروس صبري, رضا دانشگاه ايالتي ويرجينيا , علي اكبري، رضا دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران
كليدواژه :
ساختارگرايي , پديدارشناسي , علم جديد , نظم , كريستوفر الكساندر , مباني نظري معماري
چكيده فارسي :
كريستوفر الكساندر در سالهاي متمادي در پژوهش هاي خود ايجاد يك نظم را مطرح ميكند. اين رويكرد را در كتاب هاي يك زبان الگو و سرشت نظم اثر او مي توان يافت. اين نگرش بر ديدگاه طراحان در كليه عرصه هاي محيطي تاثير ميگذارد. اما شهرت فزاينده او به دليل انتقادهاي تند و بي رحمانه اش بر نهضت معماري و شهرسازي مدرن و در مقياسي كلان تر، برخي جنبه هاي مدرتيته و لحن مطمئن و مقتتدرانه او در تبيين نظريه اش است. او نتيجه مشاهدات و تجربياتش را در نظريه اي جديد، اما در امتداد پژوهش هاي پيشين، تدوين و در مجموعه چهارجلدي با عنوان سرشت نظم عرضه كرد. اين مجموعه شامل همه نظريه هاي اوست و شايد مهمترين اثرش باشد.او در اين مجموعه واژگان و اصطلاحات زبان خود را تشريح ميكند تا بتواند تعريف خود از نظم را بر مبناي زباني مشترك با مخاطب در ميان بگذارد. در اين مقاله تلاش شده است تا بر مبناي ديدگاه معرفت شناسي پساساختارگرايي در تحقيق و روش پژوهشي تحليل گفتمان نخست با تعريف برخي از اصطلاخات و اصطلاحات و واژگان اساسي در زبان نظريه الكساندر از جمله«حيات و سرزندگي»، «ساختارهاي زنده»، «كليت و مراكز» و با پرداختن به اهميت نگاه به الگوهاي طبيعت در انديشه وي، به تعريف او از نظم پرداخته شود. در ادامه با مروري گذرا بر رخدادهاي عصر روشنفكري و انقلاب صنعتي به ريشه يابي نظريه هاي كريستوفر الكساندر در تحولات انديشه و دگرگوني تعريف در علم جديد پرداخته شده است. پيشرفتهاي علمي در عصر روشنگري و انقلاب صنعتي، موجب قداست زدايي از طبيعت و نظم موجود در آن و روياي سلطه انسان متجدد بر آن شد. اين رويا در دوران مدرن به واقعيت پيوست و ساخت سازهاي بي رحمانه و گسترده در سراسر جهن به تخريب جهان سرعت داد.اما با تحولات شگرف در قرن بيستم و نيز ژيشرفتهاي سريع علمي در فيزيككوانتوم، جهان بيني نوظهور از عالم بار ديگر دچار تزلزل شد و ادبيات، كه واژگان اصلي اش « كليت يكپارچه»، « تحولات فرايندمحور در طي زمان» و «درك شهودي» است، در علم و انديشه بشري ظهور يافت. نظريه هاي كريستوفر الكساندر در معماري در بطن چنين فضايي زاييده شد. الكساندر با نقد دنياي مدرن و جهان بيني علمي و عقلگرا آغاز كرد و معماري را در ارتباط تنگاتنگ با جهان بيني انسان دانست.او «نظم طبيعت» و دنياي مدرن يعني «نظام سنت» را صحيح ترين منبع الهام در ساختن جاودانه معرفي مي كند، به دنبال فرايندهاي موجود در آن دو ميگردد و تلاش ميكند ساختارهاي آن نظم را به معماري تعميم دهد.