عنوان مقاله :
تحليل داستان گل و نوروز خواجوي كرماني با تأكيد بر فرآيند فرديت يونگ
پديد آورندگان :
محمدي فشاركي ، محسن دانشگاه اصفهان , ستايش ، نسرين دانشگاه اصفهان
كليدواژه :
خواجوي كرماني , گل و نوروز , يونگ , كهنالگو , ناخودآگاه جمعي
چكيده فارسي :
كارل گوستاو يونگ، بنيانگذار روانشناسي تحليلي در قرن بيستم، معتقد است در زير سطح ظاهري آگاهي انسانها بخش ديگري به نام ناخودآگاه جمعي ازلي وجود دارد كه بهصورت عامل رواني مشترك و موروثي خانواده بشري درآمده است. او موفق به كشف و معرفي كهنالگوهاي مشترك در اساطير ملل شد و اين موضوع، مكتب روانكاوي او را شكل داد. در اين پژوهش داستان گل و نوروز از اين ديدگاه و با تأكيد بر فرديت هدف تأمل و مداقه قرار ميگيرد. توجه به كهنالگوها براي رمزگشايي داستان گل و نوروز ضرورت دارد؛ زيرا اين مجموعه بهطوركلي برپايه اين نمادهاي كهن پيريزي شده است. نوروز نماد نيروهاي ناخودآگاه پيروزشاه است و پيروزشاه نماينده بُعدِ فعليتيافته كهنالگوي خود است. نوروز پس از سفرهاي خطرناك فراوان، در انتها، به وصال محبوبش ميرسد و با متولدشدن فرزندش، چرخه فرآيند فرديت كامل ميشود.
عنوان نشريه :
زبان و ادبيات فارسي دانشگاه خوارزمي
عنوان نشريه :
زبان و ادبيات فارسي دانشگاه خوارزمي