كليدواژه :
روشنگري , نظريۀ انتقادي , عقل ابزاري , انديشۀ رهايي بخش , پراگماتيسم , مكتب فرانكفورت , ريچارد رورتي
چكيده فارسي :
مكتب فرانكفورت يا نظريهي انتقادي يكي از جبهههاي اصلي جنبش ضدروشنگري معاصر را تشكيل ميدهد. هوركهايمر و آدورنو، دو نظريهپرداز مهم اين مكتب، نشان ميدهند كه روشنگري در فرآيندي ديالكتيكي تيشه به ريشهي خود ميزند و بنيان ارزشهاي خود را سست ميكند. از نظر ايشان، غلبهي عقل ابزاري، كه محصول گسترش ديالكتيكي روشنگري بوده است، هرگونه مبناي عيني براي تعهد به آرمانهايي چون آزادي، برابري، و حقوق بشر را زائل كرده است. ايشان روي آوردن روشنگري و فرزند خلف آن، يعني ليبراليسم، به فلسفهي پراگماتيستي را نشان از ورشكستگي فكري روشنگري ميدانند. در اين مقاله ميكوشم پس از شرح انتقادهاي ايشان، از منظر يكي از مدافعان معاصر روشنگري، ريچارد رورتي، آن انتقادها را پاسخ دهم. رورتي روي گردادن ليبراليسم از عقلباوري و روي آوردن آن به تاريخگرايي و پراگماتيسم را نشان از به بلوغ رسيدن روشنگري در يك فرآيند خودشكني و خودسازي ميداند. در ادامه ميكوشم بر مبناي ديدگاه پراگماتيستي او نشان دهم كه ليبراليسم پراگماتيك معاصر از اتهام وادادگي در برابر وضع موجود مبرا است و توانسته است با نقد وضع موجود بر اساس اهداف و آرمانهايي كه بيش از همه با هويتها و سنتهاي ريشهدار ما گره خوردهاند، موضعي انتقادي در برابر كاستيهاي آن بگيرد و راهنمايي براي تحقق وضع آرماني در وضع موجود فراهم كند. اما تفسير پراگماتيستي خود رورتي از ليبراليسم نيز با نقطهضعفهايي روبهروست كه ميكوشم در پايان مقاله به طور گذرا به آنها اشاره كنم.