كليدواژه :
كلام طبيعي , وحي , مكاشفة الهي , كلام تعاليم مقدس , عقلانيت , توماس آكويناس , نسبت عقل و ايمان , علم كلام
چكيده فارسي :
مقاله پيش رو تلاشي است براي توضيح اينكه توماس آكويناس چگونه در رساله جامع علم كلام (Summa Theologiae) با تاسيس و تفكيك كلام طبيعي از كلام مكاشفه اي يا وحياني بنياني استوار نه صرفا براي ايمان بلكه اولا براي درك عقلاني ايمان فراهم كرده اگرچه ظاهرا قلمرو ايمان را از حوزه عقل از بيخ و بن متمايز كرده است. چنين فهمي متفاوت است از فهم ژيلسون كه از سازگاري و همزيستي ميان عقل و ايمان در انديشه توماس حكايت ميكند، زيرا مدعاي مقاله بر اولويت عقل در انديشه توماس تاكيد ميشود. فهم ژيلسون فلسفه توماس را جاوداني ميفهمد و آن را در برابر فلسفه يونان و مهمتر از آن در برابر فلسفه جديد قرار ميدهد. مدعاي مقاله اينست كه عقل شكوفاشده نزد توماس عقلي ازلي و ابدي نيست بلكه فهمي تازه بر بنيان كشف دوباره عقل يوناني البته با رجوع به آراء ارسطو و نيز آثار فيلسوفان مسلمان به ويژه ابن سيناست و تمايز ايمان از عقل و تاسيس كلام طبيعي توسط توماس با تحديد آن عقلانيت بر تعريفي از عقلانيتي تازه استوار است كه براي عقل بشري اصالتي بنيادين قائل است و البته آن را محدود و داراي قلمرويي مشخص ميداند. چنين اصالتي ذات نهفته جهان جديد ميتواند تلقي شود.