كليدواژه :
جنبش اجتماعي , مساعدت ساختاري , فشار ساختاري , باورهاي تعميميافته , عوامل شتابزا , بسيج جمعي , كنترل اجتماعي
چكيده فارسي :
در اين مقاله كوشيدهايم تا با استفاده از نظريه "فشار ساختاري" اسملسر، به تبييني جامعهشناختي از جنبش مشروطه دست يابيم و ضمناً با اين محك تجربي، نظريه مذكور را ارزيابي نماييم. بدين منظور و در اين چهارچوب نظري، زمينههاي مساعد ساختاري براي بروز جنبش مشروطه؛ فشارهاي ساختاري (اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيك) ناشي از اين زمينهها بر سه قشر اصلي دخيل در جنبش(يعني بازاريان، روشنفكران و روحانيان)؛ نشانگان شكلگيري باورهاي همگانيشده نزد مشروطهخواهان حول چيستي، چرايي و چگونگي برونرفت از بحرانهاي ساختاري موجود؛ حدوث برخي رخدادهاي تحريككننده (شتابزا)؛ بالفعل شدن پتانسيل بسيج با مؤلفههاي سهگانه رهبري، منابع و ارتباطات؛ و مآلاً ساختار دستگاه سركوب و عملكرد آن در كنترل مشروطهخواهان بسيج شده مورد بررسي تاريخي قرار گرفتهاند. در نهايت و با تكيه بر دستاوردهاي اين تحقيق، با رويكردي انتقادي، نظريه فشار ساختاري را ارزيابي نمودهايم.