بررسي منظر نوروفلسفه نسبت به مسأله آگاهي

امروزه در ادبيات فلسفي، از ماترياليسم با عنوان فيزيكاليسم ياد مي‌كنند كه به دو دسته‌ حذف‌انگار و غيرحذف‏انگار تقسيم مي‏شود. حذف‌انگاران درباره مسئله آگاهي معتقدند اگر به اكمال به فيزيكاليسم پايبند باشيم، آگاهي به مسئله‏اي لاينحل تبديل نخواهد شد و مسئله خواندنِ آگاهي، به دليل عبور از مباني فيزيكاليستي است. نوروفلسفه از جمله نظرياتي است كه تقريري حداكثري از فيزيكاليسم دارد و ازآنجاكه اين مقاله درصدد بررسي ديدگاه اين شاخه‌ نوين فلسفي درباره‌ مسئله آگاهي است، ابتدا رويكرد اين نظريه را درباره آگاهي تبيين و سپس نقدهاي وارد به آن‌ را مطرح مي‌كنيم. به نظر مي‌رسد با در نظر داشتنِ انتقادهاي مهمي چون دروني بودن، مسئله سخت‏آگاهي، ابهام و تحقق چندگانه كه بر ديدگاه معتقدان به تبيين مبتني بر نور و فلسفه وارد مي‏شود، نوروفلسفه نمي‏تواند آگاهي را به درستي تبيين كند