عنوان مقاله :
ساختارگرايي و تأثيرآن بر شهرسازي
پديد آورندگان :
مرادي ، پرنا - گروه شهرسازي , كلهرنيا ، بيژن - گروه شهرسازي , قنبري ، نوذر - گروه جغرافيا و برنامهريزي شهري
كليدواژه :
ساختارگرايي , عملكرد گرايي , پساساختارگرايي , شهرسازي
چكيده فارسي :
ساختارگرايي يك مكتب فكري و شيوهاي براي انديشيدن و كاويدن امور است كه ريشه در چهار حوزه فكري نزديك به هم دارد: جامعه شناسي فرانسه و انديشه هاي دوركيم، زبان شناسي سوسور، ريشه هاي فلسفي كانت و مردم شناسي انگليسي و فرانسه. ساختارگرايان هميشه در پي آن هستند كه پردههايي كه در ظواهر امور قرار گرفته را كنار زده و به اصول ثابت و تغيير نيافتني برسند؛ بدين صورت مرزهاي فلسفه را درنورديدند و به رياضيات ، ادبيات ، معماري و حتي شهرسازي وارد شدند. اين تحقيق با هدف بررسي ويژگيهاي مكتب ساختارگرايي و بيان تاثيرات آن در شهرسازي انجام گرفته است. ساختارگرايان معتقدند كه ساخت يا ساختار، به عنوان چارچوب كلي پيدا يا ناپيداي هر چيز، عبارت از نظامي است كه در آن، همه اجزاي يك مجموعه با هم در ارتباطند و كاركردي هماهنگ دارند. ساختارگرايان به طور كلي اعتقاد به كليگرايي دارند و همين امر باعث به وجود آمدن جنبش پساساختارگرايي شد. از ديدگاه پساساختارگرايان ، رويكرد ساختارگرايانه ماهيتي خودكامه و سلطهگر دارد و نحوه كاركرد سيستم را از قبل مشخص مي كند. پساساختارگرايي هر نوع نظريهاي را كه تبيين كلي و جهان شمول از پديدهها ارائه مي دهد، رد كرده و هر گونه تماميت جويي و كلي گرايي را نامطلوب مي داند. در اين مقاله، با مطالعه ديدگاه هاي سوسور و كانت، مباحث كلي ساختارگرايي بررسي شده و سپس چگونگي پيدايش ديدگاه هاي جنبش پساساختارگرا و ويژگي هاي آن مورد مطالعه قرار گرفته است. در ادامه با تكيه بر اين اعتقاد كلي ساختارگرايان كه در ساختمان بدن هر موجود زنده يك ساخت اصلي وجود دارد كه عامل استواري آن است و ساير اندام ها فعاليتشان را به تبع آن ساخت اصلي صورت مي دهند، با مطالعه شهر به عنوان يك موجود زنده ، به بيان ديدگاه هاي شهرسازان ساختار گرا در اين خصوص پرداخته شده است.