عنوان مقاله :
ژانر در نقاشي (امر هنري) اواخر قاجار و اوايل پهلوي و رابطه آن با گفتمان ناسيوناليسم (امر سياسي)، تحليلي مبتني بر مفاهيم «ميانجي» و «كليت» در روش شناسي لوكاچ
عنوان به زبان ديگر :
The Genre of Landscape and Building-Painting (The Artistic) and the Discourse of Nationalism (The Political), during the Late Qajar and Early Pahlavi Periods an Analysis Based on “Mediation” and “Totality” in Methodology of Georg Lukács
پديد آورندگان :
اسماعيل زاده، خيزران دانشگاه هنر , شاد قزويني، پريسا دانشگاه هنر
كليدواژه :
كليت , نقاشي , ناسيوناليسم , ميانجي , گفتمان , مكان نگاري
چكيده فارسي :
يكي از ويژگيهاي نقاشي در سالهاي پاياني عصر قاجار و نخستين سالهاي عصر پهلوي گرايش به منظرهنگاري و ابنيهنگاري (كه در اينجا مكاننگاري نام گرفته) بهعنوان موضوع كار است. اين مقاله قصد دارد تا ارتباط رواج اين موضوع در نقاشي را بهعنوان امري جزيي، ذيلِ سيطره گفتمان كلي ناسيوناليسم بهعنوان كليت تبيين كند. براي مستدل كردن اين ايده و توضيح رابطه بين اين دو، از روش نظري ارتباط ميان «كليت» و «ميانجي»هاي لوكاچ استفاده ميشود.
مقاله گفتمان ناسيوناليسم را بهعنوان يك كليت در نظر ميگيرد. براي توضيح ارتباط ميان اين كل، با جزءِ نقاشي مكاننگار (بهعنوان يك ژانر در نقاشي)، ابتدا دو گفتمان خُردتر را بهعنوان ميانجي ميان گفتمان ناسيوناليسم و نقاشي مكاننگار نظر قرار ميدهد: نخست رواج تاريخنگاري مبتني بر دانش باستانشناسي و دوم تجدد بومي زمينهساز اين تاريخنگاري. سپس در گام بعدي روشهاي تصويري تازهوارد زمانه را در سفرنامهها بهعنوان ميانجي ديگر در نظر ميگيرد. در آخر دو كتابِ نامه خسروان و آثار عجم بهعنوان ميانجيهاي كوچكتر اين حلقه و محل تلاقي گرايشهاي ناسيوناليستي در تاريخنگاري و روشهاي تازه نقاشي مورد توجه قرار ميدهد تا به اين نتيجه برسد كه رواج مكاننگاري در نقاشي اواخر قاجار و اوايل پهلوي و مشخصاً در كار كمالالملك و شاگردانش بر بستري فرهنگي-سياسي و درون منظومهاي از روابط به همپيوسته رخ داده است.
فرض مقاله بر اين است كه تأليف دو كتاب نامه خسروان تأليف جلالالدين ميرزا و آثار عجم نوشته فرصت شيرازي و تأليف و انتشار تعداد زيادي از «سفرنامه»هاي غربيان درباره ايران، به لحاظ موضوع خود: «شناخت ايران» مبتني بر تدوين تاريخ و مستندات جديد باستانشناسانه، ميتوانند بهعنوان «ميانجي»هاي نهايي فرض شوند كه درون كليتي به نام ناسيوناليسم، قادراند نشان دهند توجه نقاشان به موضوع وطن و مناظر آن تنها تبعيت از يك ژانر مرسوم در نقاشي نيست. به عبارت ديگر مسير گذار از ناسيوناليسم تا نقاشي منظره و بنا توسط اين ميانجيها قابل درك است.
چكيده لاتين :
Landscape and building-painting as a genre is one of the many features of Iranian painting in the last years of the Qajar and the first years of the Pahlavi era. This paper explains the relation between these painting as the particular, following the domination of the discourse of nationalism as the general. To reason this idea and to explain the relationship between these two, Georg Lukács theoretical method is used to link the “totality” and mediations”. Hypothesis of the article is based on the texts of two books, Nameh Khosravan by Jalal-o-Din Mirza and Asar-e-Ajam, by Forsat Shirazi, in addition to publication of a large number of “travelogues” of western travelers who visited Iran in Qajar period. These works in terms of their subject as “Recognition and Exploration of Iran” which was based on the compilation of new archaeological documents can be assumed as “mediations” inside a general discourse called nationalism which attracted the attention of painters to the issue of their homeland and its landscapes. The purpose is to clarify the social historical context of the topographical paintings during this period and to illustrate the transition path from nationalism to topographical paintings by utilization of these mediations.