عنوان مقاله :
ارتباط دانسيته انرژي رژيم غذايي با سندرم متابوليك در زنان
عنوان به زبان ديگر :
Dietary energy density associated with metabolic syndrome in women
پديد آورندگان :
رجايي، سميه دانشگاه علوم پزشكي اصفهان -دانشكده بهداشت - گروه تغذيه , زاهدي، مريم دانشگاه علوم پزشكي اصفهان -دانشكده بهداشت - گروه تغذيه , صراف زادگان، نضال دانشگاه علوم پزشكي اصفهان - دانشكده پزشكي , آزادبخت، ليلا دانشگاه علوم پزشكي اصفهان - مركز تحقيقات امنيت غذايي , اسماعيل زاده، احمد دانشگاه علوم پزشكي اصفهان - مركز تحقيقات امنيت غذايي
كليدواژه :
دانسيته انرژي , سندرم متابوليك , چاقي , عوامل خطر قلبي- عروقي , زنان
چكيده فارسي :
مقدمه: با وجود تأثير زياد رژيم غذايي بر سندرم متابوليك، دادههاي محدودي در زمينه ارتباط دانسيته انرژي رژيم غذايي با اين سندرم وجود دارد. به علاوه، با توجه به خصوصيات ويژه رژيم غذايي كشورهاي خاورميانه، بررسي ارتباط دانسيته انرژي غذايي و سندرم متابوليك در اين بخش از جهان جالب توجه خواهد بود. اين مطالعه به منظور ارزيابي ارتباط دانسيته انرژي رژيم غذايي با شيوع سندرم متابوليك در زنان انجام شد.
روشها: دريافت معمول غذايي طي مطالعه مقطعي بر روي 486 نفر از زنان بزرگسال تهراني با استفاده از پرسشنامه بسامد خوراك ارزيابي شد. دانسيته انرژي غذايي از تقسيم كل انرژي دريافتي روزانه بر كل وزن غذاهاي مصرفي (gr/d) گزارش شده توسط هر فرد (به استثناي نوشيدنيها) محاسبه گرديد. شاخصهاي تنسنجي اندازهگيري و سطح گلوكز ناشتاي پلاسما، فراسنجهاي ليپيدي سرم و فشار خون ارزيابي شد. سندرم متابوليك بر طبق راهنماي Ш ATP تعريف گرديد.
يافتهها: ميانگين دانسيته انرژي رژيم غذايي پس از تعديل اثر انرژي kcal/g 1/77 ± 0/35 بود. پس از كنترل اثر عوامل مخدوشگر، افرادي كه در بالاترين سهك دانسيته انرژي قرار داشتند، 80 درصد (3/15-1/17: CI 95 درصد؛ 1/80 :OR) شانس بيشتري جهت ابتلا به سندرم متابوليك داشتند. حتي پس از تعديل اثر BMI نيز اين ارتباط، معنيدار باقي ماند (2/96-1/10: CI 95 درصد؛ 1/54:OR). همچنين دانسيته انرژي غذايي بالاتر به طور معنيداري با شانس بالاتري براي چاقي شكمي (نسبت شانس بالاترين سهك در مقابل پايينترين سهك: 23/4؛ 18/7-51/2 :CI 95 درصد)، سطح بالاي تري گلسيريد سرمي (5/93-2/31؛ 3/55) و سطح پايين HDL-C سرم (2/84-1/13؛ 1/80) همراه بود. كنترل اثر BMI به ميزان اندكي روابط را كمرنگتر نمود، ولي باز هم تمامي روابط معنيدار بودند. ارتباط كلي معنيداري بين دانسيته انرژي غذايي بالاتر و خطر فشار خون بالا يا اختلال در تحمل گلوكز، قبل و يا بعد از تعديل اثر عوامل مخدوشگر، مشاهده نشد.
نتيجهگيري: بالا بودن دانسيته انرژي رژيم غذايي به طور معنيداري با خطر بيشتر براي سندرم متابوليك و اجزاي آن همراه بود. مطالعات بيشتري جهت تمركز بر كاهش دانسيته انرژي رژيم غذايي به عنوان يك استراتژي احتمالي براي پيشگيري و درمان سندرم متابوليك نياز ميباشد.
چكيده لاتين :
Background: Despite the great impact of diet on the metabolic syndrome, limited data are available
relating dietary energy density to this syndrome. Furthermore, due to specific characteristics of diet in
Middle-Eastern countries, looking for the association between dietary energy density and metabolic
syndrome in this part of the world would be interesting. This study was performed to assess the
association between dietary energy density and prevalence of the metabolic syndrome among Iranian
women
Methods: Usual dietary intakes were assessed in a cross-sectional study of 486 Iranian adult women using
a food frequency questionnaire. The dietary energy density was calculated as each individual’s reported
the daily energy intake (kcal/d) into the total weight of foods (excluding beverages) consumed (g/d).
Anthropometric measurements, fasting plasma glucose (FPG), serum lipid profiles and blood pressure
were evaluated. The metabolic syndrome was defined according to the Adult Treatment Panel III
guidelines.
Findings: The mean energy-adjusted dietary energy density was 1.77±0.35 kcal/g. After controlling the
potential confounders, individuals in the top tertile of the dietary energy density had 80% (OR: 1.80; 95%
CI: 1.17, 3.15) greater odds of having the metabolic syndrome. Even after further adjustment for BMI, this
association remained significant (OR: 1.54; 95% CI: 1.10, 2.96). The higher dietary energy density was
also significantly associated with greater odds of having abdominal adiposity (odds ratio in the top tertile
vs. the bottom tertile: 4.23; 95% CI: 2.51, 7.18), the high serum triacylglycerol concentrations (3.55; 2.31,
5.93) and the low serum HDL-C levels (1.80; 1.13, 2.84). Additional control of BMI slightly attenuated
the associations but all were still significant. No overall significant associations were found between the
higher dietary energy density and the risk of having elevated blood pressure or abnormal glucose
homeostasis, either before or after adjustment for confounders..
Conclusion: The higher dietary energy density was significantly associated with a greater risk of the
metabolic syndrome and its' components. Further studies are required to focus on lowering the dietary
energy density as a probable strategy for combating metabolic syndrome.
عنوان نشريه :
تحقيقات نظام سلامت
عنوان نشريه :
تحقيقات نظام سلامت