عنوان مقاله :
خوانشي هگلي از تنِ پسين عايشه در شعر عبدالوهاب بياتي
پديد آورندگان :
يوسفي ، فاطمه دانشگاه فردوسي مشهد , سيدي ، حسين دانشگاه فردوسي مشهد - گروه زبان و ادبيات عربي , حيدريان شهري ، احمد رضا دانشگاه فردوسي مشهد - گروه زبان و ادبيات عربي , صديقي ، بهار دانشگاه فردوسي مشهد - گروه زبان و ادبيات عربي
كليدواژه :
ديالكتيك هگل , تنِ پسين , شعر معاصر عربي , عايشه , عبدالوهاب بياتي
چكيده فارسي :
جريان ديالكتيكي دستگاه انديشگاني هگل، با حركت وجوديِ هر موجود متناهي، انديشهي سوق از متناهي به نامتناهيِ برتر است. اين جريان، آشكاركنندهي حضور زندهي كل در جز و در ماوراء جز است. در برآيند مذكور، عنصر داده شده، به لحظهاي از كل تبدّلپذير است. تنِ پسين، نمايش گذار چنين حركت هگلي است، يعني حركتِ گذار روح از خويش به خويش. عايشه در شعر بياتي به آگاهي از خويش همچون موجودي جداباش از روح كلي ميرسد يعني كلي، در فراروي جزئي، عيني ميشود و در فرجام در همنهادي يگانه همچون جزئي كرانمند به كليّت بيكران رجوع ميكند تا اين جداماندگي و بيگانه گشتگي زائل آيد و پس آنگاه به روح خودآگاه بيكران برسد. در اين جستارمايه، سعي نموديم با روش تحليلي تطبيقي و با تكيه بر سه پايهي مطرح در دستگاه فلسفي هگل (هستي، نيستي، گرديدن) كارآمدي ديالكتيك هگل در برآيند گذار روح عايشه از خويش به خويش را در شعر عبدالوهاب بياتي بررسي و تبيين نماييم. بدين ترتيب با تطبيق تنِ پسين عايشه با پايههاي دستگاه فلسفي هگل نشان داديم كه تنِ پسين عايشه، به حكم ديالكتيك هگل، به مفاهيمي چون خودآگاهي و آزادي روح در بالاترين حد خود دست مييازد و اين آزادي جز از طريق رسيدن به خودآگاهي از وحدت متناهي و نامتناهي حاصل نميآيد بدين سان عايشه كه شخصيتي نمادين در شعر عبدالوهاب بياتي است در جهان نمادين يعني جهان هستي شاعرانه ميانجي وجود كلي و جزئي ميگردد، لذا نه نمايندهي كلي است و نه نمايندهي جزئي، بلكه نمايندهي هردو است در وحدت و يگانگي آن دو