كليدواژه :
اخلاق , رفتار اخلاقي , نفع شخصي , عقلانيت منصفانه , فضيلتگرايي
چكيده فارسي :
تاريخ فلسفه اخلاق از ديرباز شاهد تلاش فيلسوفان براي توليد و ارائهي دلايل مختلف براي «اخلاقي بودن» بوده است. سؤالِ «چرا بايد اخلاقي بود؟»، در جهت رسيدن به پاسخهاي قانعكننده، براي قبول كردن و همچنين زندگي كردن بر اساس نظام اخلاقيِ خاص استوار است. ولي سؤالي كه ما در پي پاسخ به آن هستيم اين است كه «چرا من بايد اخلاقي باشم؟». در سؤال اولي پاسخها و دلايل به دنبال توجيه نظامِ اخلاقي هستند، ولي در دومي با قبولِ فايده مند بودن نظام اخلاقي، حيطه خاصي را به چالش ميكشاند و آن اينكه آيا لازم است كه فرد هميشه رفتار اخلاقي داشته باشد؟ اين مقاله درروش گردآوري مطالب، از روش كتابخانهاي و در نحوه استناد دادهها، از شيوه اسنادي پيروي ميكند و در تجزيهوتحليل مطالب، روش آن تحليل محتوايي از نوع توصيفي تحليلي است. در ابتدا با بررسي جوابهاي ارائهشده به يك دستهبندي از جوابها بسنده كرده و در ادامه به بخشي از چالشهاي پيش روي اين جوابها پرداختهايم و به اين نتيجه دستيافتهايم كه يك نوع دليلِ خاص به تنهايي براي اخلاقي بودن كافي نيست و دليل محكم و قوي كه هم ايجاد انگيزه كند و هم از قوت كافي برخوردار باشد، يك دليل چندوجهي است كه از كنار هم قرار گرفتن چندين نوع ادله مختلف و از تركيب شدنِ آنها به دست ميآيد.