عنوان مقاله :
نقش حقوق بشر براي ايجاد هويت شخصي
پديد آورندگان :
پلمن ، كريستوفر دانشگاه متيز
كليدواژه :
هويت , حقوق شهروندي , شخصي سازي , جهاني شدن
چكيده فارسي :
«يافتن تشابه يا تفاوت، قدم اصلي در روند قانوني است.» (Edward H. LEVI) اين اهميت اصلي هويت براي قانون نه تنها نسبت به موارد و اقدامات اعمال مي شود، بلكه به افراد نيز بستگي دارد. به نظر مي رسد هويت براي قانون بسيار مهم است، احتمالا به اين دليل كه مقررات حقوقي بازيگران منطقي و ثبات آنها را به طور پيش فرض مي داند. به اين معنا كه آن ها در زمان و فضا مانند پايداري اشيا و دسته هاي آن ها، با ثبات هستند. هويت شخصي اساساً به معناي اميد يا ادعايي است كه يك انسان با وجود گذر زمان و حركت و تغيير مكان، «يكسان» باقي مي ماند. اكنون، از ديدگاه علوم طبيعي، هيچ پديده اي يكسان باقي نمي ماند. بنابراين هويت هميشه ساختۀ اجتماع است. حقوق بشر به شيوه هاي گوناگون براي ساخت من، فرد و موضوع مدرن، در صورتي كه شهروند نباشند، مشاركت مي كند. اول، آنها در قانون اساسي به عنوان يك انسان واحد كه از نظر قانوني شناسايي شده اند و داراي يك وضعيت قانون هستند، از ساير اعضاي گروه، شناسايي و جدا شده اند. حق ها در واقع مي تواند به عنوان رسميت شناختن متقابل شناخته شود. (Hegel, Mead Axel Honneth) اين مشاركت اول نه تنها به سختي از ديگر سازوكارهاي قانوني به ويژه حقوق مدني و امكان انعقاد قرارداد متمايز است، بلكه از ابعاد اجتماعي و سياسي مربوط به وجود خود فرد نيز متمايز مي باشد. دوم، حقوق بشر فرد را به يك روش خاص و نه فني بنا مي كند. آنها امتيازات ويژه را به افراد گونه ها [شخص محور] اختصاص مي دهند و كمتر پيش مي آيد امتيازاتي را به گروه ها تخصيص دهند. به طور خاص اعلاميه فرانسوي حقوق انسان و شهروند (26 آگوست 1789) بر خلاف اصطلاح انگليسي حقوق بشر، انساني را به صورت مفرد ذكر مي كند. معمولا فقط افراد مي توانند ادعا كنند و از آنها استفاده كنند؛ حقوق بشر براي منفعت گروه ها مشكل زاست، زيرا آن ها به راحتي با حقوق فردي برخورد مي كنند. به عنوان مثال، حق جابجايي آزاد در يك قلمرو مشخص كه معمولا ملي مي باشد و يا آزادي براي كار و انتخاب اشتغال خود، اساسا فردي است. به عنوان مثال گروه ها نمي توانند وانمود كنند كه از اين حقوق بهره مند هستند، زيرا به اين معني خواهد بود كه انتخاب خود را بر ديگر اعضاي گروها تحميل مي كنند. سوم، حقوق بشر به استقلال شخص منجر مي شود، بدون اشاره به بدهكاراني كه از منافع حقوق بشر بهره برده اند و يا هيچ وظيفه اي را دارا نيستند. با ايجاد و يا اجازه دادن به ايجاد – امتيازات ويژه، مقررات قانوني ديگر به صراحت يا به طور ضمني يك تكليف و دين نيز ايجاد مي كنند. با اين وجود، حقوق بشر هيچ گونه نشانه اي مبني بر اينكه چه كسي را مكلف مي داند و فرد چه كاري بايد انجام دهد را، شامل نمي شود. بدين ترتيب موجب تقويت سراب سودمندي براي همه مي شود. حقوق بشر توهم استقلال انسان ها از يكديگر را تقويت مي كند. اين ايده خودمختاري فردي در معناي لغوي آن است: auto = self, nomos = rule or law، به اين معنا كه افراد انسان قانون خود را ايجاد مي كند و خود را اداره مي كند. بنابراين، حقوق بشر را مي توان به عنوان بيان و ضامن برجسته «فردگرايي مستقل» مورد تحليل قرار داد. (Crawford B. Macpherson) آن ها به طور همزمان عامل و تاثير فردگرايي سكولار و جهاني سازي مداوم مي باشند. همانطور كه در واقع اين دو فرآيند مرتبط به هم ادامه مي يابند، ممكن است كسي به آينده توجه كند و اين سوال را مطرح كند كه تا چه حدي تلفيق حقوق بشر و هويت شخصي ممكن است به سمت «موضوع جهان حقوقي» گسترش يابد.