مسئوليت فلسفه در بحران فرهنگ اروپايي از ديدگاه هوسرل

هوسرل با دغدغه مدام دفاع از عقلانيت و فهم صحيحِ آن، در آخرين اثر خود «بحران علوم اروپايي و پديده شناسي استعلايي» بر بحران علم به مثابه بارزترين تجلي عقلانيت در عصر جديد تاكيد كرده و علمِ بحران زده را نشانه عقلانيتي مي داند كه به بيراهه رفته است. او با تشخيص بحران در علوم جديد، به واكاوي لايه هاي ژرف تر بحران در فلسفه مي پردازد و در نهايت بر جايگاه فلسفه در فرهنگ غرب تاكيد ويژه اي مي نهد. ظهور ايده عقل در آرمان فلسفه به مثابه علم كلي در يونان باستان، منشاء فرهنگ اروپايي را تشكيل داده است اما بي باوري به آن در دوره جديد، سبب ساز از خودبيگانگي انسان غربي و بحران فرهنگ اروپايي جديد شده است. هوسرل رسالت پديده شناسي را احياي باور به عقل و معناي زندگي بشر از طريق بازگشت به ايده فلسفه كلي مي داند و فيلسوفان را كارگزاران بشريت مي خواند كه بايد با آگاهي از موقعيت خود درون بستر تاريخي، وظيفه و مسئوليت خويش را به عهده گيرند. اين نوشتار قصد دارد بر اساس آخرين اثر هوسرل به مساله نقش فلسفه در فرهنگ اروپايي و مسئوليت فلسفه در زمانه بحران بپردازد.