كليدواژه :
قياسناپذيري , پارادايم شاكله مفهومي , نسبيگرايي , تفسيرناپذيري , ترجمهناپذيري , دوگانهانگاريِ شاكله , محتوا , اصلِ نيكنگري , نظريه قياس ناپذيري
چكيده فارسي :
در اين مقاله قصد دارم نقدهايي را كه ديويدسون برپايه نظريه علّيِ معنا بر آموزه قياسناپذيريِ كوهن وارد كرده بررسي و كوششهاي يكي از مفسرانِ كوهن، هاوارد سانكي ، را در پاسخ به انتقادهاي او به بحث بگذارم. در بخشِ نخست نگاهي كوتاه بر نظريه قياسناپذيريِ كوهن در ساختارِ انقلابهاي علمي خواهم انداخت و جرح و تعديلهايي را كه وي در ضميمه همان كتاب و نيز در آثارِ بعديِ خود در خصوصِ اين نظريه جذاب، و در عينِ حال مناقشهبرانگيز، به عمل آورده مرور خواهم كرد. در بخشِ دوم نشان ميدهم كه چهگونه ديويدسون از رهگذرِ نقدِ ايده «شاكله مفهومي» لوازمِ معناشناسانه اين نظريه و نسبيگراييِ برخاسته از آن را به نقد ميكشد و نشان ميدهد كه با اتخاذِ رويكردِ «تفسيرِ بنيادي» چنان نظريهاي از اساس بيمعنا خواهد بود. در بخشِ سوم، پاسخِ كوهن به ديويدسون را به طورِ گذرا مطرح ميكنم و سپس نشان ميدهم كه چهگونه هاوارد سانكي «وابستگيِ تفسير به ترجمه» را فرضِ پنهانِ نقدهاي ديويدسون به شمار ميآورد و با به چالش كشيدنِ آن راه را براي دفاع از آموزه قياسناپذيري فراهم ميكند. در پايان، نتيجه خواهم گرفت كه با كنار گذاشتنِ آن فرض، ميتوان آشتياي ميان آموزهي «تفسير بنيادي» و آموزهي «قياسناپذيري» برقرار كرد.