پديد آورندگان :
نرسسيانس ، اميليا دانشگاه تهران - گروه مردم شناسي , فياض ، ابراهيم دانشگاه تهران - گروه مردم شناسي , اردبيلي ، ليلا دانشگاه تهران
كليدواژه :
انسانشناسي شناختي , پيشنمونه , چارچوب , زبانشناسي شناختي , قلمرو , طرحواره , مقولهبندي , مدل آرماني شناختي , مدل فرهنگي
چكيده فارسي :
در علوم شناختي اين پيشفرض پايهاي حاكم است كه دانش ذهني اساساً دانشي دايرهالمعارفي است كه به واسطه بدنمندي با جهان بيرون در ارتباط ميباشد؛ ازاينرو ذهن فاقد سازههاي ذاتي براي توليد معناست و تنها ابزاري است كه به جهان اطراف و تجربيات ما معنا ميبخشد. به اين ترتيب است كه در علوم شناختي فرايند معناسازي از طريق ذهن، مسئلهاي مهم تلقي ميشود و در همين راستا، برخي از رشتههاي علوم شناختي، مانند زبانشناسي و انسانشناسي شناختي، براي فهم اين فرايند ابزار تحليلي مختلفي را ابداع كردهاند. اين مقاله به كمك بررسي انطباقي اين ابزار تحليلي بر آن است با معرفي مزايا و محدوديتهاي هر يك از اين ابزار، درنهايت نشان دهد كه چگونه زبانشناسي شناختي براي درك فرايند ساخت معنا در ذهن، به بافتمندي معنا در سپهر اجتماعي فرهنگي زبان بيتوجه بوده است و چه راه حلي براي رهايي از اين مخمصه وجود دارد.