كليدواژه :
ايمانوئل كانت , كريستين ولف , ديويد هيوم , وجود , حكمت متعاليه , شيخ شهابالدين سهروردي , معقول ثاني فلسفي
چكيده فارسي :
هدف اصلي اين پژوهش تحليل «وجود» نزد كانت با كمكگرفتن از ديدگاه ولف، هيوم، و فلاسفۀ اسلامي دربارۀ وجود است. با توجه به اينكه كانت در نقد عقل محض در دو موضع به تحليل «وجود» ميپردازد، ابتدا در بخش تحليل استعلايي در مبحث «مقولات محض فاهمه»، بهمنزلۀ يكي از مقولاتِ وجههنظر «جهت»، و ديگربار در بخش ديالكتيك استعلايي در نقد برهان وجودي، اين مقاله با هدف ارائۀ تبييني جامع و منسجم از اين دو موضع نشان ميدهد كه كانت در ديالكتيك استعلايي، براي اجتناب از ايدئاليسم جزمي و ايدئاليسم شكاكانه، دادهشدگي وجود را متأثر از هيوم براي نقد برهان وجودي بهكار ميگيرد، اما در تحليل استعلايي كه بر فهم ما از وجود متمركز است، متأثر از ولف كه براي او وجود امري فرعي و مجهول است، وجود را از مراتب علم ما به گزارهها ميداند. همچنين با برقراري نوعي همارزي ابتدايي ميان «اصالت وجود در حكمت متعاليه» و «دادهشدگي وجود نزد هيوم»، و «اصالت ماهيت و اعتباريبودن مفهوم وجود نزد سهروردي» و «متمم بودن آن نزد ولف» از ابزارهاي مفهومي براي تحليل وجود در حكمت متعاليه و حكمت اشراق، همچون «معقولات ثانيۀ فلسفي»، «زيادت وجود بر ماهيت»، و «جهات ثلاث» براي تبيين وجود نزد كانت كمك گرفته ميشود.