عنوان مقاله :
تحليل مقايسهاي مباني واقعگرايانه در راهبرد كلان سياست خارجي دولت آمريكا (2000-2020)
پديد آورندگان :
يوسفي راد ، ابراهيم دانشگاه بينالمللي امام خميني (ره) , درويشي سهتلاني ، فرهاد دانشگاه بينالمللي امام خميني (ره) - گروه علوم سياسي
كليدواژه :
راهبرد كلان , سياست خارجي آمريكا , جرج بوش , باراك اوباما , دونالد ترامپ , نظريه نوع نخست , نظريه شباهتهاي خانوادگي
چكيده فارسي :
اين مقاله به تجزيه و تحليل مقايسهاي راهبرد كلان حاكم بر سياست خارجي بوش، اوباما و ترامپ در بازه زماني سالهاي 2000 تا 2020 ميپردازد. فرض مقاله اين است كه راهبرد كلان سه رئيسجمهور اخير آمريكا در مقوله واقعگرايي قرار ميگيرند. روش انجام پژوهش به صورت تحقيق كتابخانهاي است به اين صورت كه حجم گستردهاي از منابع دست اول انگليسي و نيز برخي منابع فارسي در خصوص پرسش مقاله گردآوري و مطالعه شدند، به نظر ميرسد كه راهبرد سياست خارجي بوش واقعگرايي همراه با رگههايي از ديپلماسي اجبار، جنگ پيشدستانه و مبارزه با تروريسم است. از سوي ديگر، راهبرد سياست خارجي اوباما، ظاهراً ادامه خط اصلي سياست خارجي بوش يعني واقعگرايي، اما در مورد اوباما همراه با رگههايي از اينترناسيوناليسم، تعامل (درگيرسازي) و چندجانبهگرايي است و راهبرد سياست خارجي ترامپ، ادامه خط اصلي سياست خارجي اوباما يعني واقعگرايي، همراه با رگههايي از نوانزواگرايي و يكجانبهگرايي است. براي تبيين تفاوتهاي راهبرد كلان اين سه رئيسجمهور و ارائه يك مدل مفهومي، از دستاوردهاي علوم شناختي، بهويژه نظريه «نوع نخست» النور راش و نظريه «شباهتهاي خانوادگي» ويتگنشتاين كمك گرفتيم. در اين نوشتار مقوله واقعگرايي را به مثابه مجموعهاي از ويژگيها در نظر گرفتيم كه راهبرد كلان سياست خارجي بوش، اوباما، ترامپ يا هر رئيسجمهور واقعگراي ديگر لزوماً همه اين ويژگيها، و تنها اين ويژگيها، را دارا نيست؛ بلكه برآيند آن در اين مقوله جاي ميگيرد. نتيجه، ارائه مدلي ميان رشتهاي براي تعيين راهبرد هر يك از اين سه رئيسجمهور در سياست خارجي است كه براي نخستين بار در اين پژوهش عرضه ميشود.
عنوان نشريه :
روابط خارجي
عنوان نشريه :
روابط خارجي