بررسي موانع اجرايي سند تحول بنيادين آموزش‌وپرورش بر اساس مدل فولن: موردكاوي ساحت تربيت زيبايي‌شناختي و هنري

هدف اصلي پژوهش حاضر، شناسايي موانع اجرايي ساحت تربيت زيبايي شناختي و هنري سند تحول بنيادين آموزش‌وپرورش، بر مبناي مدل (Fullan, 2007) است. تمركز بر ساحت تربيت هنري به‌طور ويژه نيز، بيشتر به اين دليل است كه اين ساحت، علي رغم اهميت فراوان و البته تأثير شگرفي كه مي تواند بر روحيه و به تبع، ارتقاي سطح يادگيري فراگيران و حتي مربيان آن ها داشته باشد، ساحتي فراموش‌شده و مغفول مانده است. طرح پژوهش حاضر از نوع «تركيبي» (آزمون هم زمان) است. جامعۀ اين پژوهش، شامل دو گروه مستقل متخصصان برنامه درسي و تعليم و تربيت (در بخش كيفي) و نيز معلمان دورۀ ابتدايي (در بخش كمي) است. حجم نمونه نيز شامل 12 نفر از متخصصان برنامه درسي و تعليم و تربيت و 120 نفر از معلمان دورۀ ابتدايي است. روش نمونه گيري در بخش اول (كيفي) روش نظري و هدفمند بوده و ابزار آن نيز شامل مصاحبۀ نيمه‌ساختاريافته و ساختارنايافته و در بخش دوم (كمي) نيز «هدفمند و ترجيحي» بوده و ابزار پژوهش نيز شامل يك پرسشنامۀ محقق ساختۀ 30 سؤالي است. روش تجزيه‌وتحليل داده هاي كمي، شامل آزمون هاي «ويلكاكسون تك نمونه اي» و «فريدمن»، به‌منظور رتبه بندي موانع اجرايي سند تحول بنيادين بر اساس مؤلفه هاي مدل فولن، است. تجزيه‌وتحليل داده هاي كيفي نيز با استفاده از روش هفت مرحله اي (Colaizzi, 1987) انجام شده است. نتايج پژوهش حاكي از تأييد فاصلۀ ايجادشده ميان طراحان سند تحول و مجريان آن در مدارس كه اين امر نيز خود، علاوه بر موانع اجرايي ديگر موجود، به ناكارآمدي سند تحول در مرحلۀ اجرا دامن مي زند.