عنوان مقاله :
سناريوهاي آيندهي مشاركت عمومي در خطمشيگذاري ايران
پديد آورندگان :
قرباني زاده ، وجه الله دانشگاه علامه طباطبائي , معتضديان ، رسول دانشگاه علامه طباطبائي , حسين پور ، داود دانشگاه علامه طباطبائي , رهبر ، عباسعلي دانشگاه علامه طباطبائي
كليدواژه :
خطمشيگذاري , مشاركت عمومي , برنامهريزي سناريو , نيروهاي پيشران , تحليل اثرات متقابل , عدم قطعيت
چكيده فارسي :
مقدمه و هدف: منشأ مشاركت عمومي در فرآيند تصميمگيريهاي سياسي به دموكراسي در يونان باستان بازميگردد و در قرنهاي بعد در معرض تغييرات مداوم بوده است. پس از يك مرحله بيتوجهي در نيمه نخست قرن بيستم، از دهه 1960، مشاركت عمومي بهعنوان يك ابزار اساسي توسط دولتها براي تقويت مشروعيت، اعتماد عمومي به دولت و بهبود شفافيت فرآيندهاي تصميمگيري مورد استفاده قرار گرفت و به شكلي ويژه در سالهاي اخير با گسترش انقلابي فناوري اطلاعات و ارتباطات از اهميت بالايي برخوردار شده است. در ايران نيز اين موضوع بهتازگي مورد توجه خطمشيگذاران قرار گرفته است. بااينحال، در حال حاضر در ايران شهروندان كمتر در فرايند خطمشيگذاري عمومي نقش ايفا مينمايند. بهطوريكه اين كمبود بهعنوان يك چالش و ضرورت تعامل سيستم خطمشيگذاري عمومي با شهروندان و جامعه مدني بهعنوان يك نياز اساسي مطرح گرديده است و نيازمند پژوهش است. عليرغم بحثهاي دانشگاهي زيادي كه در زمينه مشاركت عمومي وجود دارد، در مورد اينكه تا چه ميزان امكان بهكارگيري سازوكارهاي مشاركت مستقيم در خطمشيگذاري در آينده ايران وجود دارد، پژوهشي انجام نشده است. ازاينرو، هدف اين پژوهش بررسي سناريوهاي آينده مشاركت عمومي در خطمشيگذاري است.روششناسي: پژوهش حاضر از نظر رويكرد، آيندهپژوهانه است. آيندهپژوهي داراي روشهاي چندگانهاي است، در اين پژوهش از روش برنامهريزي سناريو بهعنوان روش اصلي استفاده شد. براي رسيدن به سناريوهاي نهايي نقشه راه چهار مرحلهاي تنظيم شد. مرحله اول از فرايند اين پژوهش به ادبيات اختصاص داشت. در مرحله دوم پژوهش پيشرانهاي تأثيرگذار بر مشاركت عمومي در خطمشيگذاري شناسايي شد. براي اين منظور، ابتدا پيشرانهاي شناسايي شده در مرحله اول جهت تصحيح و تكميل در اختيار خبرگان قرار گرفت و پس از مصاحبه با خبرگان پژوهش، از تكنيك تحليل تم به منظور دستهبندي پيشرانهاي نهايي استفاده شد. در نهايت پس از شناسايي پيشرانهاي نهايي، ماتريس تأثيرات متقابل تشكيل شد و با رويكرد پنل خبرگي تكميل گرديد. بر اساس رويكرد تحليل اثرات متقابل، مهمترين عدم قطعيتهاي مرتبط با موضوع پژوهش شناسايي شدند. در مرحله سوم، بر اساس عدم قطعيتهاي شناسايي شده مرتبط با موضوع، پرسشنامههاي عدم قطعيت طراحي شد. پرسشنامههاي طراحي شده ميان جامعه آماري توزيع گرديد. نتايج بهدستآمده از پرسشنامههاي عدم قطعيت، ورودي لازم براي ساخت سناريوها را فراهم آورد. در مرحله نهايي پژوهش، پس از شناسايي عدم قطعيتهاي بحراني، چارچوب سناريوها طراحي و به توصيف آنها پرداخته شد.يافتهها: يافتههاي پژوهش نشان داد آيندهي مشاركت عمومي در خطمشيگذاري از پيش معين نيست و متأثر از دو عدم قطعيت است؛ از يك سو نوع حكومت ميتواند بر وضعيت مشاركت عمومي در خطمشيگذاري تأثير بگذارد و از سوي ديگر فرهنگ ملي در اين عرصه به دلايل مختلف ميتواند مشاركتي يا اقتدارطلبي باشد. بدين ترتيب وضعيت مشاركت عمومي در خطمشيگذاري متفاوت خواهد بود. در همين رابطه چهار سناريوي دموكراسي تفاهمي (از تقاطع فرهنگ مشاركتي و حكومت دموكراتيك)، دموكراسي اكثريتي (از تقاطع فرهنگ اقتدارطلبي و حكومت دموكراتيك)، اقتدارگرايي انتخاباتي (از تقاطع فرهنگ مشاركتي و حكومت اقتدارگرا) و سيستم بسته (از تقاطع فرهنگ اقتدارگرايي و حكومت اقتدارگرا) مورد بررسي قرار گرفت.بحث و نتايج: از ميان سناريوهاي پژوهش، تنها در دو سناريوي دموكراسي تفاهمي و دموكراسي اكثريتي امكان مشاركت وجود دارد. بااينحال، مشاركت قوي تنها در سناريوي دموكراسي تفاهمي ميتواند تحقق يابد. دليل آن نيز اين است كه هر چه در يك سيستم سياسي رأيدهندگان در انتخابات نفوذ بالايي داشته باشند، نفوذ كمتري بهوسيله مشاركت مستقيم ميتواند اعطا شود و بالعكس. بهگونهاي كه در دموكراسيهاي اكثريتي مشاركت مستقيم چندان معنايي ندارد، چراكه رقابتهاي انتخاباتي را كماهميت ميكند. بدين صورت كه رأيدهندگان كانالهاي مشاركتي ديگري غير از انتخابات براي نفوذ بر تصميمات مجلس در اختيار دارند و در نتيجه ممكن است تمايل زيادي براي شركت در انتخابات از خود نشان ندهند. بر اساس نتايج پژوهش؛ پيشنهادها زير براي ايران قابل ارائه است: (1) پيشنياز مشاركت، شهروندان آگاه و توانمند است و براي اين منظور تقويت ابزارهاي دموكراسي (رسانههاي آزاد، احزاب قوي، جامعه مدني قوي) بسيار بااهميت است، چراكه مشاركت شهروندان حاصل دانش شخصي، اعتماد و تبليغات است. ازاينرو، وجود احزاب و جامعه مدني قوي و پاسخگو بسيار مهم است و در غير اين صورت به يكي از نقاط ضعف مشاركت مستقيم تبديل ميشود. (2) بر اساس ساختار سياسي و بافت فرهنگي از سازوكار مشاركتي خاصي استفاده شود. كه در ايران به نظر ميرسد دموكراسي اكثريتي با توجه به فرهنگ سياسي جوابگوتر است و در دموكراسيهاي اكثريتي همچنان كه بيان شد مشاركت مستقيم چندان معنادار نيست. (3) بااينحال، در سالهاي اخير با توجه به رشد آگاهيهاي مردم و تكنولوژي و از طرف ديگر بياعتمادي نسبت به سياستمداران، منجر به اين شده است كه موضوع مشاركت مستقيم در خطمشيگذاري، در دموكراسيهاي اكثريتي نيز مطرح شود. چنانچه خواسته شود از اين ابزارها استفاده شود، بايد سازوكارهاي مشاركت مستقيم (مانند رفراندوم و ابتكارات) جزئي از قانون اساسي شود و شرايط استفاده از آن نيز تعيين شود. (4) براي نهادينه شدن مشاركت مستقيم در ايران بهتر است با توجه به فرهنگ سياسي، وسعت كشور و جديد بودن اين موضوع، از سطح محلي شروع شود. همچنين در اين زمينه گفتمان سازي صورت گيرد. (5) در نهايت، فرهنگ سياسي مشاركت مستقيم يك فرآيند يادگيري جمعي است كه براي توسعه نياز به زمان دارد و همچنين امكانهايي براي اصلاح خطاها.
عنوان نشريه :
مطالعات مديريت راهبردي
عنوان نشريه :
مطالعات مديريت راهبردي