بررسي ابعاد راهبري شركتي در بانك ها از دريچه پارادايم هاي نظريه اجتماعي

Evaluation of Corporate Governance Dimensions in Banks Through Social Theory Paradigms

هدف اين مقاله بررسي ابعاد راهبري شركتي از دريچه پارادايم هاي نظريه اجتماعي به عنوان يكي از نظريات علم جامعه شناسي با استفاده از مباني چهار پارادايم كاركردگرايي، تفسيرگرايي، انسانگرايي بنيادي و ساختارگرايي بنيادي در بانكهاي اسلامي و بانكهاي مرسوم جهاني است. يافته هاي پژوهش نشان ميدهند كه براساس پارادايم كاركردگرايي، تمامي مدلهاي راهبري شركتي به دنبال كاهش مساله نمايندگي هستند، اما مدل راهبري شركتي اسلامي علاوه بر كاهش مسأله نمايندگي داراي يك نظام راهبري چند بُعدي است كه مولفه هاي ديني نقش مهمي را ايفا ميكنند. وجود هيات شريعت (شوراي فقهي) يك ويژگي متمايز بين بانكهاي اسلامي و بانكهاي غربي قلمداد ميگردد. براساس پارادايم تفسيرگرايي، راهبري شركتي در بانكهاي اسلامي يك ساخت اجتماعي است كه برمبناي تعهدات اجتماعي و هنجارهاي اخلاقي بنا ميشود و اساس آن مبتني بر چهارچوبي اخلاق مدارانه است. مطابق با ديدگاه انسانگرايي بنيادي، اساس راهبري شركتي اسلامي مبتني بر اصل مشورت دربين تمامي ذينفعان بانك است وطبق پارادايم ساختارگرايي بنيادي، راهبري شركتي داراي پايگاهي اجتماعي است. ميتوان گفت كه هيچ مدل واحدي براي راهبري شركتي دردنيا وجود ندارد كه بتواند نياز تمامي نهادها را برطرف سازد. هرجامعه اي ساختار اجتماعي و فرهنگي مخصوص به خود را دارد و اصول راهبري شركتي درهربستري مبتني بر پيش زمينه هاي موجود درآن جامعه شكل ميگيرد.

The aim of this paper is to evaluate the corporate governance dimensions through the social theory perspective, as one of theories in sociology science, by application of four fundamental paradigms including functionalist, interpretive, radical humanist, and radical structuralism in Islamic and conventional banks. Findings show that according to the interpretive paradigm, all of corporate governance models seek to reduce agency problem, however, Islamic corporate governance model has a multi-level system additional to the agency problem reduction which religious elements play an important role. Shariah committee existence is a distinguishing feature between Islamic and conventional banks. Based on the interpretive paradigm, corporate governance in Islamic banks is a social construct which is established based on social commitments and ethical frameworks. According to the radical humanist paradigm, Islamic corporate governance is founded on consulting among all bank stakeholders. Finally, according to radical structuralism paradigm, corporate governance has its own base in the society. We can say there is no unified and unique model for corporate governance in the world to satisfy the requirements of all organizations. Each society has its own social and cultural structures and corporate governance principles are formed based on default contexts in that society.