بررسي رابطه تعهد سازماني با هوش هيجاني با رويكرد تفكر استراتژيك

امروزه تفكراستراتژيك به عنوان يك عنصر بسيار مهم و ارزشمند در مديريت‌هاي كلان درسازمانها و سيستم‌هاي كسب‌وكار مطرح مي‌باشد. از ديدگاه كلي، تفكر استراتژيك يك بصيرت و فهم از وضعيت موجود و بهره‌برداري از فرصت‌ها است. مديراني كه مجهز به قابليت تفكر استراتژيك هستند قادرند ساير كاركنان را به يافتن راهكارهاي خلاقانه براي موفقيت سازمان ترغيب كنند. از طرفي تعهد‌ سازماني يك نگرش مهم شغلي و سازماني است كه بر بهره مندي از حداكثر توانايي كاركنان و در نتيجه موفقيت سازمان تأثيرگذار مي‌باشد. مرور ادبيات موضوعي در اين زمينه نشان مي دهد كه در تحقيقات گوناگون، بيشتر بر جنبه هاي شناختي عملكرد كاركنان تأكيد شده و متأسفانه تأثير ابعاد هيجاني در تحقيقات رفتار سازماني به طور وسيعي ناديده گرفته شده است؛ به طوري‌كه توجه به متغيرهاي هيجاني مي‌تواند اختلاف نتايج اوليه در موضوعات رفتاري را تشريح كند. از اين رو، مطالعه  حاضر، كه يك تحقيق توصيفي‌ پيمايشي و كاربردي است، كوشيده است از طريق آزمون معادلات ساختاري، ميزان تأثير هوش‌هيجاني را كه شامل خودآگاهي، خودمديريتي، آگاهي‌اجتماعي و مديريت‌روابط است بر تعهد ‌سازماني كه شامل تعهد عاطفي، تعهد هنجاري و تعهد مستمر مي‌باشد، سنجيده و سپس با بررسي نقش تعديلگري متغير تفكر استراتژيك بر اين رابطه، بر شواهد تجربي موجود بيافزايد. داده‌هاي مورد نياز جهت سنجش مدل پژوهش با بكارگيري پرسشنامه استاندارد و از طريق جامعه آماري كه شامل كاركنان سطوح مختلف يك سازمان مي‌باشد، گردآوري شد. جهت تحليل فرضيات پژوهش از روش مدل‌يابي معادلات ساختاري و همبستگي پيرسون و رگرسيون سلسله مراتبي بهره گرفته شد. نتايج بدست‌آمده از پژوهش حاضر، نشان‌دهنده نقش تعديلگري تفكر استراتژيك بر ارتباط ميان متغيرهاي هوش‌ هيجاني و تعهد سازماني مي‌باشد. همچنين شاخص‌هاي برازندگي بدست‌آمده براي مدل مفهومي پژوهش، از اعتبار بالاي مدل در تبيين روابط ميان متغيرها و مؤلفه‌هاي كليدي حكايت مي‌كند.