كليدواژه :
حاكميت , حقوق طبيعي , هابز , كتابهاي مقدس , علامه طباطبائي , قرآن كريم , قرارداد اجتماعي , فطرت
چكيده فارسي :
هدف پژوهش حاضر بررسي تطبيقي تفسير هابز و علامه طباطبائي از كتاب مقدس پيرامون مسئله حاكميت و مفهوم حقوق طبيعي و مسير متفاوت اين دو مفهوم در اسلام و مسيحيت ميباشد. در اين راستا، به اين سوالات اساسي پاسخ داده شده است كه: تفسير هابز و علامه طباطبائي از متن مقدس چه نتايجي براي حاكميت سياسي داشته است؟ اين دو شخصيت چه تفسيري از قانون طبيعي و حقوق طبيعي دارند؟ در تفسير هر يك از اين دو فيلسوف، عهد خداوند با انسانها چه زاويهاي با قرارداد اجتماعي پيدا ميكند؟ گزارههاي ديني چگونه الزامآور و قانوني ميشوند؟ روش پژوهش توصيفي-تحليلي و به صورت مقايسهاي ميباشد. نتايج پژوهش حاكي از آن است كه عليرغم شباهتهاي برانگيزاننده نظريه هابز و علامه طباطبائي در مفاهيمي چون ذات ستيزهجوي انسان، حركت، قدرت، قرارداد اجتماعي، اطاعت و...، نظام فلسفي آنها در بدايت و غايت كاملاً متفاوت است و همين تفاوت، خود را در نگاه آنها به رابطه دين و سياست/ حاكميت و تفسير كتابهاي مقدس هم نشان ميدهد. هابز مؤلفه اصلي نظريه خود يعني قرارداد اجتماعي را در تفسير متن مقدس گنجانده و آن را به نفع مرجعيت يك حاكم مقتدر كه درپي صلح و امنيت فرد و به طور كلي حفظ حقوق طبيعي فرد است، تفسير ميكند، در حالي كه علامه طباطبائي الزام به قوانين شريعت را در بحث حاكميت از قرآن استنتاج مينمايد.