شماره ركورد :
1280470
عنوان مقاله :
تحليل استعاره‌ شناختي عشق از منظر عرفاني در بعضي از اشعار مثنوي مولوي و غزليات بيدل دهلوي
پديد آورندگان :
عزيزي­منامن ، مهرانگيز دانشگاه آزاد اسلامي واحد خلخال - دانشكده علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي , شادمنامن ، محمدرضا دانشگاه آزاد اسلامي واحد خلخال - دانشكده علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي , سبزعليپور ، جهاندوست دانشگاه آزاد اسلامي واحد رشت - دانشكده علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي , احدزاده ، سعيد دانشگاه فرهنگيان - دانشكده علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي
از صفحه :
353
تا صفحه :
375
كليدواژه :
عشق , مثنوي مولوي , غزليّات بيدل , استعاره شناختي , عرفان عاشقانه. ,
چكيده فارسي :
در نگاه عرفاني، به ويژه عرفان عاشقانه، عشق قطب عالم آفرينش و اساس موضوع و منشأ پيدايش انسان‌ها و عالم هستي است. خداوند حكم «كُنْتُ كَنزا مَخفّيا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» (رجايي بخارايي: 591). دليل آفرينش آدمي را عشق و عاشقي مي‌داند و شاعران عارف‌پيشه و اهل عرفان زيباترين و عميق‌ترين تعابير در مختلف كلام و انديشه را براي عشق بيان كرده‌اند. مولانا جلال‌الدين محمد بلخي و عبدالقادر بيدل دهلوي ازجمله عارفان شاعري هستند كه عشق را با زيباترين و عميق‌ترين تعابير استعاري به‌تصويركشيده و مفهوم‌سازي نموده‌اند. مولوي در استعاره‌هاي شناختي خود از عشق در قلمرو مبدأ از عناصري مانند آتش، مي، جانداري، طبيب، نور، راه، قاتل، سفر و غيره بهره مي‌برد و از اين ميان سه عنصر آتش، مي و جانداربودن عشق بيشترين بسامد را در مثنوي‌ دارد درحالي‌كه بيدل چهره‌اي انتزاعي‌تر از عشق نسبت به مولوي ارائه مي‌كند و استعاره‌هاي شناختي او شعله، حرف، مكتوب، خورشيد، وادي، دُرّ، نقش، انجمن، گنج، اسرار، منزل و غيره است. بيدل هنگام خلق استعاره‌هاي شناختي، آگاهانه ابهامي را در كلام خود قرارمي‌دهد كه باعث پيچيدگي ظاهري كلام مي‌شود. امّا با گسترش كلام به‌كمك كلمات عادي دست به گسترش استعاره‌ خود و تفهيم انديشه‌اش مي‌زند و خوشه‌هاي تصويري زيبايي را مي‌آفريند. وي عشق را همچون دريا، آفتاب، آب، وادي، سلطان، پهلوان، حكيم، آينه، طريق و غيره مي‌داند.
عنوان نشريه :
عرفان اسلامي
عنوان نشريه :
عرفان اسلامي
لينک به اين مدرک :
بازگشت