عنوان مقاله :
بررسي همبستگي فضايي زماني ميان تغييرات كاربري اراضي و سطح آب زيرزميني در دشت همدان بهار
عنوان به زبان ديگر :
Analyzing spatiotemporal relationship between land use changes and groundwater quantity in Hamadan north plains
پديد آورندگان :
رفيعي مهر، حسين دانشگاه شهيد بهشتي - دانشكده علوم زمين،تهران، ايران , كوزه گر كالجي، لطفعلي دانشگاه شهيد بهشتي - دانشكده علوم زمين،تهران، ايران
كليدواژه :
كاربري اراضي , آب زيرزميني , دشت همدان , بهار , REGRESS
چكيده فارسي :
آب زيرزميني به عنوان مهمترين منبع است ;كاربري هاي گوناگون در مناطق خشك و نيمه خشك محسوب ميشود. بنابراين ارزيابي اثرات فعاليتهاي انساني (به عنوان مثال، تغييرات كاربري و پوشش اراضي) بر منابع آبهاي زيرزميني، نقش اساسي در مديريت پايدار آب و در نتيجه برنامه ريزي فضايي دارد. بنابراين نياز به يكپارچه سازي برنامه ريزي كاربري اراضي و مديريت منابع آب بصورت گسترده اي مورد تاكيد مي باشد و درك ارتباط مكاني فضايي تغييرات كاربري اراضي و منابع آب زيرزميني، نقش حياتي در مديريت پايدار دشت هاي كشور دارد. اين پژوهش با هدف بررسي ارتباط فضايي زماني ميان تغييرات كاربري اراضي و منابع اب زيرزميني در دشت همدان بهار انجام شده است.
موارد و روش ها:
نقشههاي كاربري زمين براي سالهاي 1989، 1997، 2005 ،2013 و 2018 از تصاوير ماهوراهاي لندست استخراج و طبقهبندي شد و سپس مورد ارزيابي صحت قرار گرفت. شش كاربري شامل اراضي كشاورزي آبي، ديمي، مراتع و ارتفاعات، اراضي انسانساخت، منابع آب سطحي و باغات استخراج و طبقه بندي شدند. همچنين نقشههاي پراكنش عمق آب زيرزميني با روش كريجينگ براي پنج سال از دادههاي پيزومتري تهيه شد. همبستگي و ارتباط بين تغييرات كاربري زمين و نوسانات عمق آب زيرزميني توسط روشREGRESS صورت پذيرفت.
نتايج و بحث: نتايج نقشه هاي كاربري اراضي نشانگر كاهش سهم اراضي مرتعي و ارتفاعات وتبديل به اراضي ديمي مي باشد به گونه اي كه سهم اين اراضي از 9.68 درصد در سال 1989 به 40.85 درصد در سال 2018 رسيده است. سهم باغات كم و سهم اراضي انسانساخت از 1.27 درصد در سال 1989 به 2.45 درصد در سال 2018 رسيده است. سهم اراضي كشاورزي آبي از 5.32 درصد در سال 1989 به 6.25 درصد در سال 2018 رسيده است. روند تغييرات تراز آب زيرزميني نيز در بستر هموار دشت مورد مطالعه كه تقريبا تراز آب در آن ها كمتر 1800 متر بوده است و نقاط سكونتگاهي مهم و اراضي كشاورزي ابي نيز در ان ها هستند، بيشتر نمايان مي باشد. ميانگين سالانه بلند مدت افت سطح آب زيرزميني براي دوره ي 29 ساله، 0.91 مي باشد بر اساس روش رگرسيون، مقدار R براي پنج دورهي مطالعاتي، حداقل 0.36 و حداكثر 0.40 بدست امد. در كنار ارتباط نسبي تغييرات سطح آب زيرزميني و كاربري اراضي، نقش عوامل مديريتي نيز بايد مد نظر قرار گيرد. به گونه اي كه همبستگي ميان كاهش تغييرات سطح آب زيرميني و كاربري اراضي در هر دوره نسبت به دروه ي قبل خود افزايش نسبي داشته است. مقدار R بين تغييرات سطح اب زيرزميني و كاربري اراضي براي سال هاي 1368 تا 1389 به ميزان 0.40 بدست امد كه بر اساس آن، 0.16 درصد از تغييرات اين دو متغير در ارتباط باهم قابل تبيين مي،باشد. بدليل كمبود منابع آب؛ برنامه ريزي كاربري اراضي براي آينده بايد در ارتباط با مقياس، توان و محدوده دشتها و حوضه هاي آبخيز انجام گيرد تا بتوان به سيستم پايدار آب منطقه اي دست يافت.
نتيجه گيري: نتايج تحقيق حاضر ميتواند نقش مهمي در درك اهميت منابع اب زيرزميني در مناطق خشك و نيمه خشك داشته باشد و بر لزوم توجه بيشتر بر تاثيرات كاربري اراضي و تغييرات آن بر آب هاي زيرزميني در اين مناطق تاكيد كند. اين امر در كنار توجه به ساير عوامل مديريتي مي تواند منجر به توسعه پايدار در مقياس دشت ها و حوضه هاي آبخيز شود.