تأثير الهيات عملي اسكانديناوي بر ملت‌سازي و دولت‌سازي رفاه

دولت، ملت و رفاه در سوئد، نروژ، فنلاند و دانمارك، اگرچه وام‌دار جنبش قانوني اساسي، جنبش حقوق مدني، جنبش شهروندي و... بوده است، با اين حال شديداً با سنت‌هاي اجتماعي گره خورده است، كه از جمله آنها جنس خاصي از هويت ديني است. الهيّات عملي اسكانديناوي به سبب اين كه توانسته بود، بر خلاف فرانسه و انگلستان و اروپاي قاره‌اي، مانع از منازعهٔ دولت-كليسا شود، سنت‌هاي اجتماعي متعددي را تبديل به الگوهاي سياسي كرد. به سبب درهم‌تنيدگي دولت-كليسا و ساير نيروهاي اجتماعي كه در حد واسط اين رابطه قرار مي‌گرفتند (از جمله دهقانان آزاد و كارگران)، ايدهٔ دولت رفاه يا (حتي با تسامح) كليساي رفاه در اسكانديناوي شكل گرفت، ايده‌اي كه سبب صورت‌بندي دولت نيز شد. بنابراين مي‌توان گفت دولت-ملت‌سازي و علاوه بر اين دولت‌سازي رفاه در اسكانديناوي به واقع دولت-ملت و دولت‌سازي با پيكربندي دولت-كليسا به عنوان يكي از جلوه‌هاي دولت، در كنار دولت-دهقانان و دولت-كارگران بوده است. بنابراين شكل خاصي از همبستگي بين نيروهاي سياسي و اجتماعي در جامعه اسكانديناوي شكل گرفت كه بازتاب همه اين نيروها در دولت نورديك تبديل به مدل خاص همبستگي و حكمراني در اين جامعه شد. از اين رو ناسيوناليسم اسكانديناوي مدل منحصربه‌فردي از ناسيوناليسم را ارائه مي‌دهد. سؤالي كه اينجا شكل مي‌گيرد اين است كه الهيات عملي اسكانديناوي چه تأثيري بر شكل‌گيري دولت رفاه در سوئد، نروژ و دانمارك داشته است؟ الهيات عملي لوتري به واسطه تأثيرش بر تعريف ملت به عنوان منبعي براي هويت ملي، از يك سو، و به واسطه خوانش‌هايي شبيه به رسالت كار، رسالت بهره‌وري و رسالت توليد، از سوي ديگر، منبعي براي دولت‌سازي رفاه در منطقه اسكانديناوي بوده است.