تحولات اجتماعي و سقوط حكومت‏هاي پاتريمونيال: مطالعه‏ موردي خلافت اموي و سلطنت پهلوي دوم

اين مقاله به بررسي جايگاه تحولات اجتماعي در سقوط حكومت‏ها اموي و پهلوي مي‏پردازد. سئوال اصلي تحقيق اين است كه تحولات مذكور، به ويژه در حوزه‏ طبقات اجتماعي، چگونه بر افول حكومت‏هاي اموي و پهلوي تاثيرگذار بوده است؟ فرضيه‏ تحقيق اين است كه تضاد سلطنت با الزامات جديد باعث ايجاد تعارضي مي‏شود كه در نهايت حكومت وقت را از جذب نيروهاي جديد ناتوان مي‏كند. نتايج تحقيق نشان مي‏دهد كه در دوران امويان، نيروهاي جديدي ظهور كردند كه مطالبات جديدي داشتند و خواهان سهم خود از قدرت بودند. حكومت پهلوي دوم نيز تلاش كرد تا سلطنت را در دوران مدرن زنده نگه دارد و به همين دليل از جذب نيروهاي جديد با خواسته‏هاي مدني جديد عاجز ماند. بنابراين هر دو حكومت داراي مشابهت‏هايي مي‏باشند كه به خصوص در ارتباط با انحطاط و سقوط آنها، خود را نشان مي‏دهند. در مقاله‏ كنوني، روش تحقيق بر اساس گردآوري مستندات و اسناد تاريخي به شيوه‏ كتابخانه‏اي و تجزيه و تحليل داده‏هاي به دست آمده انجام شده است.