عنوان مقاله :
واكاوي يك فانتزي تاريخي: انگارهي يوسف و زليخا
پديد آورندگان :
زين الصالحين ، حسن دانشگاه تهران، دانشكدگان هنرهاي زيبا - دانشكده هنرهاي تجسمي - گروه مطالعات عالي هنر , بلخاري قهي ، حسن دانشگاه تهران، دانشكدگان هنرهاي زيبا - دانشكده هنرهاي تجسمي - گروه مطالعات عالي هنر , آژند ، يعقوب دانشگاه تهران، دانشكدگان هنرهاي زيبا - دانشكده هنرهاي تجسمي - گروه هنرهاي تصويري
كليدواژه :
نقاشي , جنسيت , روانكاوي , لكان , فانتزي , يوسف و زليخا
چكيده فارسي :
خوانش روانكاوانهي آثار نقاشي ايران، به ويژه در بستر تاريخي-اجتماعي، امري است كه كمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است؛ بنابراين اهميت و ضرورت چنين پژوهشهايي ايجاب ميشود. نقاشي يوسف و زليخا، اثر بهزاد، يكي از نقاط عطف تاريخ نقاشي ايران محسوب ميشود و بدين سبب، بسيار به آن پرداخته شده است. بررسيهاي انجام شده، بيشتر به خوانشي مذهبي و عرفاني در خودآگاهي راه ميبرند؛ ولي فارغ از اين نگاه متافيزيكي، اگر اين صحنه را به مثابهي يك فانتزي در پيشآگاه يا ناخودآگاهي در نظر بگيريم؛ چه نتايجي حاصل خواهد شد؟ بدين جهت، نياز به يك دستگاه مفهوميِ متفاوت داريم. رويكرد روانكاوانهي لكان، با يك روش توصيفي و تحليلِ تركيبي كه به نحوي انتقادي شكل يافته است؛ چارچوبي براي واكاوي و فهم ديگرگون اثر فراهم ميآورد. نتايج حاكي از آن بود كه اين نقاشي، با توجه به عناصر تصويري و ويژگيهاي خاص تاريخِ فرهنگ ديداري، نوعي فانتزي براي ديالكتيك ميل و اضطراب سوژه-مخاطب فراهم آورده كه به لحاظ فرآيندهاي رواني در ساحات خيالي و نمادين ريشه دارند. اين صحنه، با توجه به تبعات تصويرياش در سير تاريخ، ميتواند آغازي براي شكلگيري يك ديدمان جنسيتي در تاريخ نقاشي ايران باشد كه در اداور بعدي (از ميانهي دورهي صفوي) حاكم شده است.
عنوان نشريه :
هنرهاي زيبا- هنرهاي تجسمي
عنوان نشريه :
هنرهاي زيبا- هنرهاي تجسمي