رابطه ابعاد سازمان يادگيرنده با توانمند سازي روان شناختي نيروي انساني در بنگاه هاي كوچك و متوسط صنعت چوب استان البرز

هدف اين تحقيق بررسي رابطه بين ابعاد سازمان يادگيرنده و توانمندسازي كاركنان شركت هاي كوچك و متوسط صنعت چوب استان البرز مي باشد.در اين تحقيق ابعاد سازمان يادگيرنده بر اساس مدل الگوي سازمان يادگيرنده پيتر سنگه كه شامل پنج بعد توانايي كاركنان،الگوهاي ذهني،يادگيري گروهي،چشم انداز مشترك و تفكر سيستمي مي باشد و توانمندي كاركنان با استفاده از مدل توانمندي اسپريتزر كه شامل پنج بعد معناداري،شايستگي،استقلال،تاثير و اعتماد مي باشد مورد بررسي قرار گرفته است.جامعه آماري اين تحقيق را كليه كاركنان و مديران شركت‌هاي كوچك و متوسط فعال در صنعت چوب استان البرز تشكيل داده‌اند. تعداد اين شركت‌ها در استان البرز بر اساس اعلام وزارت بازرگاني 60 شركت و تعداد مديران و كارمندان آن ها 1100 نفر مي‌باشد. تعداد افراد نمونه آماري 285 نفر از مديران و كاركنان شركت هاي كوچك و متوسط استان البرز مي باشد كه با استفاده از جدول نمونه گيري گرجسي مورگان و فرمول كوكران برگزيده و بررسي شده اند.ابزار جمع آوري اطلاعات،پرسشنامه سازمان يادگيرنده استاندارد سنگه (1990) و توانمندسازي مشيرا (1999) مي باشد. تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از روش آمار توصيفي، استنباطي صورت گرفته است.يافته هاي اين تحقيق نشانگر رابطه معني دار و مثبت ميان سازمان يادگيرنده و توانمندسازي روانشناختي بوده و همچنين نتايج آزمون فرضيات بيان مي كند كه بين ابعاد سازمان يادگيرنده شامل (توانايي كاركنان،الگوهاي ذهني، يادگيري گروهي،چشم انداز مشترك و تفكر سيستمي) و توانمندسازي كاركنان شركت هاي كوچك و متوسط استان البرز رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.